موسی ابن جعفر(ع)

امروز برای پدر بزرگوار حضرت معصومه سلام الله علیها آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام ذکر مصیبت کنیم، امام صابر ، امامی که حالا نمیدونیم چقدر زندان بوده ولی چهارسال آخر عمر مطمئنا زندان بودند شاید قبلش آزاد میشده رها میشده گاهی زندان میرفته ، اما زندان آخری چهارسال طول کشید خیلی صبور بود خیلی بردبار ... خداروشکر میکرد میگفت: خدایا یه جایی برای من قرار دادی عبادت کنم تنها باشم ، لاغر ، نحیف ، وقتی سجده میرفت فکر میکردند یک فرش روی زمین افتاده این قدر امام لاغر و نحیف شده بودند اما این امام صبور ، این امام بردبار و پرتحمل چقدر اذیت شد که دیگه یک شب سر به سجده گذاشت گفت : خدا دیگه بسه ، دیگه مرگ موسی بن جعفر رو برسون ، آقام سر گذاشت به خاک خدا من راضیم به رضای تو" پیش مردم نباید شکوه کرد پیش خدا که عیب نداره ، سامع الشکایاست، هر چی دلت میخواد به خدا بگو چندبار بگو تکرار کن گله هات رو میگه پیش خودم بیار من میشنوم "اللهم انی اسئلک الراحة عندالموت" شروع کرد با خدا مناجات کردن ، خودش خواست، خواست امامه ، حضرت زهرا سلام الله علیها امیرالمومنین علیه السلام براش دعا کردن بچه هاش دعا کردن فضه دعا کرد هرکه دعا کرد اما حضرت زهرا سلام الله علیها طلب مرگ از خدا نمود دعای او مستجاب شد ،موسی بن جعفر هم دعاش مستجاب شد میدونید کی؟ اون زمانی که در زندان باز شد فاطمه معصومه شما مدینه بودید،ندیدید اما چهار نفر "کالعرش حمل فوق اربع حامل نورالاله رئاه ذوالابصار" مرحوم غروی میگه هر غریبی از دنیا بره گریه کن نداره میگه غریبه بچه هاش نیستن موسی بن جعفر هم کسی نبود براش گریه کنه ، اما زنجیرهایی که به پاش بود به هم میخورد صداش می آمد "خشخشة الحدید فی رجلیه" یعنی آقاجان ما داریم برای غربت شما ناله میزنیم ... یا بقیة الله تا خبر رسید به مدینه ، فاطمه معصومه حدود ده سال داره ؛ نشست تو خانه ناله زد عزا به پا کرد امام رضا صاحب عزاست حضرت معصومه صاحب عزاست ، عرض کنم خانوم جان جنازه بابا رو بیرون آوردن ندیدی مسموم بود ، ضعیف بود ، نحیف بود ، شنیدی و گریه کردی ... اما دل ها بسوزه برای اون دختری سه ساله ای که گوشه خرابه سر مقدس بابا درمقابلش ، بابا به خرابه نشینا سر زدی و خوش آمدی ... صورت رو گذاشت رو صورت بابا ، بابا عمه گلوت رو بوسید اما من لب هایی که جوب خیزران خورده ، لب ها را گذاشت به روی لب های بابا ...

موسی ابن جعفر(ع)

*زندانبان نامرد هم آگه بهونه ای نداشت از هر جایی دلش پر بود میرفت تو سیاه چال،شروع میکرد بی ادبی کردن،جسارت کردن ،آی آقا ...*

از ضربه ی لگد 2 ، کمرت درد می کند ...

*مادرتونم از ضربه ی لگد گوشه ی خونه افتاد ،برا موسی ابن جعفر علیه السلام  جور دیگه ناله بزن ،امام رضا صاحب جلسه هست*

از ضربه ی لگد ، کمرت درد می کند ...

خوردی زمین و ... سرت درد میکند ...

*آی آقا ...*

لرزش نشسته است به دست دعای تو

آقا تمام بال و پرت درد می کند

بر چشم خیستان ،ته این چاه لعنتی

تا نور میخورد ..... درد می کند

دستان بسته ات سپر تازیانه شد

چسمت، تنت، سرت، سپرت درد می کند

هر چه که شد بر تنت نیزه ای نخورد

پیراهن تو را که کسی با خودش نبرد

هر چه که شد ولی سرت از تن جدا نشد

هر چه که شد ولی کفنت بوریا نشد ...

با ضربه ی لگد ،بدنت زیرو رو نگشت

همراه نیزه ها که سرت جا به جا نشد

*امام رضا ببخشید*

جسم شما سه روز به جایی رها نگشت

سر نیزه ای به سمت دهان شما ....

*حسین ...*

جسمت به زیر آفتابی نرفته است *آقا*

ناموستان به بزم شرابی نرفته است ...

*ای وای حسین ...*

ای خدا فرج امام زمانمان را برسان ...

ای خدا به آبروی باب الحوائج آقا موسی ابن جعفر حاجاتو دعواته ، قلبیه و شرعیه هممون و رهبرمون و برآورده به خیر بفرما

ای خدا امشب،شبه باب الحوائج ِ،ای خدا شر صعودی و یهودی رو بکن .

موسی ابن جعفر(ع)

به زیر ِ غربت ِ سنگین ِ زندان
کمی پائین تر از پائین ِ زندان
*معلوم میشه تو زندان،زندان،یه چاله کنده بودن*
تَرَک زد بر رخ آئین ِ زندان
شکستم در شب ِ غمگین زندان
به غربت آتش افتاده به جانم
کجایی دخترم معصومه جانم
*با دختر روضه رو شروع کردم،با دختر آدم وقتی حرف میزنه،یه چیز دیگه است والله*
مرا در این سیاهی ، چال کردند
تَنَم را با لگد پامال کردند
نگهبان ِ مرا دجّال کردند
و یک روز ِ مرا صد سال کردند
نمانده بر عبایم تار و پودی
ز رفت و آمد ِ پای یهودی
*یعنی هرچی کشیده میشه زیر دست و پا،کم کم عبا پوسیده میشه*
ز بس که سرد و تاریک  و نمور است
ته زندان آخر مثل گور است
اگر چه پاسبان آن شرور است
بساط سجده اما جور ِ جور است
شکسته ساقه با زخم تبر وای
قیام از سجده با درد کمر وای
همین که از لبم فریاد افتاد
گره شد مشت و در دستان جلّاد
چنان زد از دهان دندانم افتاد
مرا تا مرز جان دادن فرستاد
به محض آب گفتن سِندی مست
لبم را پُر ز خون می کرد با دست
*آقاجانم.....*

موسی ابن جعفر(ع)

زندانی که غیر خدا در نظر نداشت

عمری شکنجه دید ، کس از وی خبر نداشت

هر روز روزه بود و ولی موقع غروب

جز تازیانه آب و غذایی دگر نداشت

یافاطمه به جان تو سوگند روزگار

زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت

***

دیگر از جان و جهان سیر شدم

زیر زنجیر گران پیر شدم

بدتر از تیره گی زندانم

هست بی رحمی ِ زندان بانم

هر زمانی که به زندان آید

تا رود بر لب من جان آید

ساق پا خرد شده از زنجیر

زهر کرده است به جانم تأثیر

مرغ بی بالم و کنج قفسم

 سخت از سینه بر آید نفسم

*مردم جمع شدن،یکی گفت:آقارو ببینم به دست و پاش می افتم، یکی می گفت:آقارو ببینم،در آغوش می کشمش،یکی گفت:آقارو ببینم به خانه ام دعوتش می کنم*

یا رب نکن امید کسی را تو نا امید

*دیدن در زندان باز شد،چهار غلام بدن آقارو روی تخته ی دری گذاشتن، بیرون آوردن، "لایوم کیومک یا اباعبدالله" یک نفر نبود کربلا،بدن پاره پاره ی حسین رو از رو زمین برداره، دستت رو بیار بالا،گرفتارها! حاجت دارها! امشب معامله کن با امام رضا، با تمام وجودت صدا بزن:حسین.....*


موسی ابن جعفر(ع)

کاظمینی نشدیم و دلمان هم پر بود

بار بستیم به سوی شاه خراسان کریم

*یا امام رضا سرت سلامت آقا جان*

بر نمی آید از این دست گدایی نکند

به قسم های خداوند به قرآن کریم

طلب رزق نکردیم ز دربار کسی

نان هر سفره حرام است مگر نان کریم

*به خدا نونی که موسی بن جعفر بهت داده یک سالت رو تامین میکنه در خونه دیگه رو نزن*

نا امیدم مکنید از کرمش فرض کنید

باز بدکاره ای امشب شده مهمان کریم

*خودمو میگم به شما جسارت نمیکنم.فرض کن منم یه بدکاره ام افتادم به سجده...فرض کن منم گنهکارم..از اون نگاها که به اون زن بدکاره کردی یه نگاه به منم بنداز،به خدا منم آدم میشم،به خدا منم هر چی تو بخوای میشم...قربون نگاه کردنت برم...*

سپر درد و بلایش..

*فرمود:تو کافی شریف وقتی اوضاع زمان موسی بن جعفر به هم ریخت تقدیر خدا بر این شد که بلا بر مردم نازل بشه واسطه فیض حضور امام معصوم ِ،امام معصوم قبول کنه بلا نازل بشه حضرت گفت:خدایا میخوای به این مردم بلا نازل کنی؟دلم نمیاد...بلا رو به من نازل کن من سپر بلای این مردم و این شیعه ها بشم.به خدا آقا 14 سال تو زندان سپر بلات شدحالا امشب میخوای داد بزنی،بزن.صدای نالش دیگه نمیاد...*

سپر درد و بلای همه شد جان کریم

*السلام علیک یا موسی بن جعفر

خیلی از ابیات رو حذف کردم،اطمینان دارم این چند بیت رو با همه وجودت تحویل میگیری...*

آه هر چند غل جامعه بر پیکر داشت

*رد میشما...خودت هر چی گرفتی ناله داری..*

بر تنش باغ گل لاله و نیلوفر داشت

مثل گودال...2

*گفتم توضیح نمیدم فقط ناله...*

مثل گودال دچار کمی جا شده بود

فرقش این بود فقط سایه ی بالا سر داشت2

زحمتش...3

*با گودال خیلی فرق داشت،اصلا هیچ روضه ای به کربلا نمیرسه...اگه میخوای بدونی! بدون...*

زحمتش چکمه ی سنگین کسی را نکشید

یعنی پامال نشد....

*حسین...این ناله شب شهادته؟!!

لطف زنجیر...

*خدایا کمکم کن این مضمون خوب جا بیفته دیگه مثل اسفند روی آتیش خودت روضه خونی...خدا رو شکر زنجیر داشت...چی میگی خدا رو شکر؟!! آخه...

 لطف زنجیر همین بود که عریان نشود

هرچه هم بود ولی پیرهنی در بر داشت

*دیگه زنجیرا نذاشت کسی لباسش رو در بیاره اما کربلا همه ریختند تو گودال یکی پیراهنو برد...حسین...

بگذرم،میخوام این یه بیت رو تقدیم کنم به دخترش...تو رو خدا یا گوشاتو بگیر یا حقش رو ادا کن...*

دختری داشت4 ولی روسری اش دست نخورد

*هیچ کی دست نزد2*

دختری داشت ولی روسریش دست نخورد

دختری داشت ولی دختر او معجر داشت

یک نفر کشته شد و هفت کفن آوردند

*کجا دیدی یک نفر هفت کفن داشته باشه؟*

پاره هم میشد اگر، یک کفن دیگر داشت

*حسین....دیگه روضه نمیخونم به شرطی که همه بگن  حسین...*

ای تشنه لب حسین حسین حسین

عشق زینب حسین حسین حسین

*خوش به حالت راحت گریه میکنی...*

ای بی کفن حسین حسین حسین