رحلت حضرت رسول ص)


شور.....زمینه

آه و واویلتا واویلتا واویلتا


مدینه غرق غم  مدینه غرق ماتمه

میریزه اشک غم از دیدگان فاطمه

ای دیده خون ببار شب عزای خاتمه۲


دلم پر از غمه روی لبم یه زمزمه است

شب یتیمی و شب فراق فاطمه است

امشب شب عزا شب یتیمی همه است ۲


سرشک فاطمه در این عزا روان شود

بهار عمر او پس از پدر خزان شود

قدش از این مصیبت و عزا کمان شود


میگه با اشک چشم با سینه پر از شرار

پیشم بمون مبر زقلب من صبر و قرار

بابا مرو مرو فاطمه تو تنها نظار


فروغ دیده ام کمتر بکش ز سینه آه

میاد یه روزی که بدون جرم و بی گناه

تو کوچه ها یکی می بنده بر روی تو راه


باید بباره خون برا غم تو آسمون

یه دستی ازجفا میذاره بر رخت نشون

اشک حسن میشه برای غربتت رون


شرار قلب تو به سینه می زنه شرر

دارم می بینمت وقتی میای به پشت در

میون شعله ها میکشی ناله از جگر


یاس کبود من همه دار و ندار من

بذار بگم برات یه راز و ای نگار من

قصه نخور بابا که زود میای کنار من


#م..  #رجبی

سبک- #نریمانی

بازگشت کاروان به مدینه-حضرت زینب(س)


کیست این زن ز دور می آید


با نگاهی صبور می آید


آبله پا و خسته و مجروح


جسم او راه می رود یا روح


کیست این زن که جامه اش نیلی ست


گل گل صورتش رد سیلی ست


هر طرف وای وای و همهمه ست


عجب این زن شبیه فاطمه ست


رنگ و بوی حسین دارد او


شیون و شور و شین دارد او


مردم این زینب عزیزم نیست


محرم چشم اشک ریزم نیست


زینب من که قد خمیده نبود


این قدر رنگ و رو پریده نبود


مردم این را که خوب می دانید


زینب من بلا ندیده نبود


از کدامین بلا شکسته چنین


قامتش این قدر تکیده نبود


وای من روی او خراشیده است


چه کس این بذر فتنه پاشیده است


زینب من که قد خمیده نبود


این قدر رنگ و رو پریده نبود


آفتاب قبیله ی طاها!


زینب من! عقیله ی طاها!


دختر آسمانی زهرا!


میوه ی زندگانی زهرا!


آمدی، آمدی غرور علی!


وارث سینه ی صبور علی!


تو که محبوبه ی خدا بودی


زینب دوش مصطفی بودی


آمدی زینبم، شکسته چرا؟


این همه خسته خسته خسته چرا؟


آه زینب چقدر تنهایی!


کوه دردی ولی شکیبایی


ز چه هستی؟ ز سنگ یا آهن


ای کبودای تازیانه ی من!


پروانه نجاتی

مصائب-برگشت کاروان به مدینه

‍ حضرت ام البنین(س)




دگر این کاروان یاسی ندارد


که با خود شور و احساسی ندارد


بیا ام البنین برگشته زینب


ولی افسوس عباسی ندارد


***


مزن آتش به جان ای نور عینم


مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم


چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟


حسینم وا حسینم وا حسینم


***


سرشته از غم زهرا گِلش بود


نگاه تار زینب قاتلش بود


نیفتاد از لبش نام حسینش


اگر چه داغ سقا بر دلش بود ...


***


... ولی زینب چه با احساس می خواند


از آن بُهبوهه ی حساس می خواند


کنار قبر زهرا نیمه ی شب


چقدر از غیرت عباس می خواند