حضرت ام البنین(س)

ام_البنین کیست و چرا به او این لقب را دادند؟

مادر حضرت ابوالفضل (ع) و همسر حضرت علی(ع) .

این زن که نامش فاطمه است از قبیله بنی‌کلاب بود که پس از شهادت حضرت فاطمه)س) با امام علی (ع) ازدواج کرد و صاحب چهار پسر به نام‌های عباس،جعفر، عبدالله و عثمان شد. ام‌البنین به معنای مادر پسران است. تمامی پسران ام البنین در کربلا به شهادت رسیدند.

در اواخر سال شصتم هجرى که یزید بر تخت خلافت نشست، ام‏ البنین در شهر مدینه به رغم اینکه سالیان پایانى عمر پر بار خویش را مى‏ گذرانید و حدود شصت سالى از دوران حیاتش سپرى مى ‏شد، آماده انجام رسالتى مهم و تاریخى ـ ارزشى بود و این رسالت: فرستادن پسران رشید و جانباز خویش در رکاب امام زمان‏شان ـ حسین بن‏ على علیه السلام ـ براى آفرینش حماسه کربلا بود.
ام‏ البنین در این زمان به همراه فرزند ارشد خود ـ عباس علیه السلام ـ و عروس و نوه ی پسرى خویش ـ عبیداللّه‏ ـ در مدینه زندگى مى ‏کرد همواره منتظر واکنش و دستور امام زمان خود، نسبت به این اتفاقات بود، پیوسته در جریان اخبار مدینه و واکنش امام قرار مى‏ گرفت. هنگامى که امام قصد مکه کرد، پسران خویش را جهت همراهى و محافظت کردن از امام حسین علیه السلام و اهل بیت او، به همراه ایشان به مکه فرستاد و خود چونان مردى، سرپرستى تنها عروس و نوه ی خود در مدینه را به امید برگشتن امام و یارانش از مکه، به عهده گرفت.
شاید اصلى ‏ترین علت عدم همراهى ام ‏البنین با امام حسین علیه السلام ، این بود که این زن، تصور نمى ‏کرد این سفر آغاز سفرى موعود باشد که امام و فرزندان او باید به پیشواز آن بروند. ام ‏البنین هرگز تصور اینکه این سفر، براى اداى مسئولیتى توسط امام حسین علیه السلام باشد نمى‏ نمود.
دلیل دیگر عدم همراهى ام ‏البنین با کاروان شهادت کربلا، مشقت فراوان سفر براى او که پیرزنى شصت و چند ساله بود، است. به علاوه از آنجا که گرما طاقت‏ فرسا بود، به سبب کهولت سن، قادر به همراهى با کاروانیان نبود. وى در مدینه چشم به راه بازگشت کاروان از سفر حج ماند و هرگز اطلاع نداشت که این سفر، آغاز سفر موعود خواهد بود.
در عین حال این شیرزن ولایتمدار، به رغم عدم همراهى با کاروان، به فرزندان خود توصیه کرده بود در همه حال، دست از یارى حسین علیه السلام برنداشته و پیوسته گوش به فرمان فرزند پیامبر و امام بر حق خود باشند.
چنانکه تا بازگشت کاروان عاشورا، – از زمانى که مدینه را به مقصد مکه ترک گفته بودند تا زمانى که بازماندگان به مدینه بازگشتند، حدود سه ماه به طول انجامید.- و پس از ورود بشیر بن‏ جذلم به مدینه، به عنوان پیک امام سجاد علیه السلام ، ام‏ البنین جهت کسب اخبار کاروان و حوادث بر آنها به همراه تنها یادگار عباس، نزد بشیر رفت که در حال انتشار خبر کاروان عاشورا و سرانجام آن بود.
در هنگام آمدنِ این پیرزن به سمت بشیر، جمعیت زیاد زنان و مردان کوفه، با مشاهده او، به احترام از جلویش کنار رفته، بشیر تا نگاهش به این زن بلندبالا، با قامت رشید افتاد، از اطرافیان خود پرسید:
این زن کیست که مردم مدینه اینقدر به او احترام مى‏ گذارند؟!
جواب دادند: ام ‏البنین کلابى ـ همسر على علیه السلام و مادر عباس ـ است.
بشیر تا ام ‏البنین را شناخت، وى را مخاطب قرار داده، با حالت محزون و گرفته گفت: ام ‏البنین! خبر دارى عباس و پسرانت را در کربلا شهید کردند؟
آن بانوى فداکار پس از شنیدن خبر شهادت فرزندان شجاع خود، بدون ذره‏ اى منقلب شدن، همچون کوهى استوار، از بشیر جویاى حال امام حسین علیه السلام گردید و گفت:
جان من و تمام فرزندانم فداى پسر فاطمه سلام الله علیها، از حال امام و مقتدایم چه خبر دارى؟
ام‏ البنین که حتى پس از شنیدن خبر شهادت تمامى فرزندان خود، به عشق سلامتى امام تا آن لحظه خم به ابرو نیاورده بود، وقتى خبر شهادتِ حسین علیه السلام را به همراه دیگر فرزندان خود شنید، در حالى که زانوان او زیر این بار گرانبها خم مى‏ شد، رویش را به طرف مردان و زنان مدینه برگرداند و با حالت غمگینانه ‏اى، آنان را خطاب کرده گفت:
مردم مدینه! پس از شهادت امامم و تمامى پسران رشیدم، از شما مى‏ خواهم از این به بعد مرا ام ‏البنین نخوانید؛ چرا که ام ‏البنین یعنى مادر پسران رشید؛ ولى پس از شهادت فرزندم حسین علیه السلام و دیگر پسران رشیدم، هیچ پسرى براى من باقى نمانده است. (1)

⚑دوبند واحد تند حضرت ام البنین (س)

شیر زن بنی کلاب،همسر ابوتراب،مادر گل و گلاب،بی بی جان یا ام العباس
زن با اصل و نسب،فخر در قوم عرب،تویی مادر ادب،بی بی جان یا ام العباس

بعد زهرایی برترین    بودی با وقار و متین
در خانه ی مولا تویی    به لقب ام البنین

به غلامیه حسین بن علی،شد ثمرت
به فدای ادب و،حجب و حیای پسرت


(مددی فاطمه ی ام بنین،مولاتی)


مادر عشق و وفا،مظهر جود و سخا،مدد ام الشهدا،بی بی جان یا ام العباس
جان عالم به فدات،عمریه منم گدات،سرمو میدم به پات،بی بی جان یا ام العباس

سائلم به درگاهه تو     نذرت جون ناقابلم
فخرم اینه که نوکر        پسرت ابوفاضلم

هم مسلمونا و شیعه،بلکه ارمنیا
غذای نذری میدن برای بچت تاسوعا


(مددی فاطمه ی ام بنین،مولاتی)

حضرت_ام_البنین_س

خونه‌ی من که خونه‌ی مُراده
خدا بهم اینجا علی رو داده
چار تا غلام آوردم اینجا واسه
دو تا خانوم و دو تا آقا زاده


برا دو خورشیدش یه ماه آوردم
برای خیمه  تکیه‌گاه آوردم
روزی که عباسم و دید علی گفت...
برای دختراش سپاه آوردم


اما زدند آینه رو شکستند
دلای سنگی سرش و شکستند
دلیل داره اگه زمین می‌خورم
آخه عصای پیریم و شکستند


میگن که خیمه‌ها کفن ها شدند
با سیلی غرقِ خون دهن‌ها شدند
یه چند تا دخترام رسیدن ولی
دیدم شبیهِ پیر زن‌ها شدند


اَمون از این موهای خاکستری
از این همه گُلای نیلوفری
عباسم و حسینم و گرفتند
نه مادرم نه حتی نامادری


دست رو دلم نذار دلم کبابه
شبیه روی سوخته ی ربابه
تا وقت مردنش همش می‌پرسید...
چرا نذاشتن پسرم بخوابه


ربابه و روضه‌ی ما سه شعبه
میگه زدید ولی چرا سه شعبه؟
فرقی داره شیر خواره با علمدار
فرقی نداره نیزه با سه شعبه؟


دست رو دلم نذار دلم شکسته
رو مشکِ پاره لَخته‌خون نشسته
خونَش خراب شه خونم و خراب کرد
هرکی به نیزه‌ها سرت رو بسته


غلام آقات شدی ابالفضل
سایه سادات شدی ابالفضل
هرکسی سهمی از تو رو کَند و برد
بد جوری خیرات شدی ابالفضل


تیر و چطور با زانوهات کشیدی
فاطمه رو به قتلگات کشیدی
چطور با دستی که نداشتی مادر
چادرشو و روی چشات کشیدی


عاقبت انتظار تو سر اومد
سرت زمین نخورده مادر اومد
نذاشت که روی نیلی رو ببینی
تیری که از پشت سر تو اومد

#حسن_لطفی

حضرت_ام_البنین_س

من و این یک نفس بشتاب مادر
مرا این لحظه ها دریاب مادر
شدم مثلِ رباب این روزِ آخر
عذابم می‌کند این آب ، مادر


نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی
که داغی سخت و سنگین مانده باقی
ببین از پنج فرزندم  برایت
فقط یک مَشکِ خونین مانده باقی


زِ تو حیف است بازویت بیاُفتد
و زخمی بینِ اَبرویت بیاُفتد
چه می‌شد وقتِ جان دادن عزیزم
سرم بر رویِ زانویت بیاُفتد


زمین خوردن تنت را هم بِهَم ریخت
حرامی پیکرت را هم بِهَم ریخت
حرم با تو زمین اُفتاد عباس
عمود آمد سرت را هم بِهَم ریخت


تو را بست از سرِ گیسو به نیزه
مگر تابَت دهد هر سو به نیزه
الهی بشکند دستانِ خولی
تو را محکم زد از پهلو به نیزه


سرت بر خاک بود و دردسر شد
که سرگرمیِ چندین رهگذر شد
سرت برگشت بر نیزه ولیکن
شکافِ اَبرویِ تو بازتر شد


هزاران تیر بر تَن تا پَر آمد
هزاران تیر بود و مادر آمد
مگر کم بود حجمِ تیر این سو
که غلطیدی و از آن سو در آمد


پُر است اینجا پَری آتش گرفته
لباس و مَعجری آتش گرفته
شنیدم روضه‌ات را بارِ اول
خودم از دختری آتش گرفته


چقدر آن قافله شرمنده‌ام کرد
نشانِ سلسله شرمنده‌ام کرد
تو را نه ، کاش مَشکَت را نمیزد
بمیرد حرمله شرمنده‌ام کرد


ببین این روزهای آخری را
شنیدم روضه‌ی انگشتری را
خداوندا سنان از من گرفته
تمامِ لذتِ نامادری را
 
#حسن_لطفی

#حضرت_ام_البنین_س

قدم اگر خمید، فدای سر حسین
جانم به لب رسید، فدای سر حسین

ام البنین سابق این شهر عاقبت
شد مادر شهید، فدای سر حسین

یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس
لبخند من ندید، فدای سر حسین

هر جملۀ بشیر مرا پیر کرده است
مویم شده سفید، فدای سر حسین

گلچین چهار تا گل گلخانۀ مرا
چه وحشیانه چید، فدای سر حسین

هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها
اشکم به رخ چکید، فدای سر حسین

هر شب به یاد تشنگی کودک رباب
خواب از سرم پرید، فدای سر حسین

عباس پاسبان حرم شد به جای من
دستش اگر برید، فدای سر حسین

گویند جا شده به مزار محقری
آن قامت رشید، فدای سر حسین
 
#محمدحسین_رحیمیان