شعر ولادت حضرت زینب کبری(س)
خدای من! صدف بحر نـور، گوهر زاد
ادب کنید که دخت رسول، دختر زاد
چه دختری که ز مردان دهر، بهتر زاد
بـرای حیــدر کـرار، بـاز، حیــدر زاد
به جلوۀ حسنینش خجسته خواهر زاد
یقیـن کنیـد کـه امالحسین دیگر زاد
سلام باد بر این خواهر و به خواهریاش
خـدای داده مقــام حسیــنپروریاش
****
محمدنـد و علـی هر دو محـو دیدارش
نشان بوسـۀ زهــرا بــه مـاه رخسارش
هــزار مریــم و هاجـر شـده گرفتارش
شـرف گرفتـه شرافت بـه ظل دیوارش
عفـاف و عصمت و ایثار، جنس بازارش
فقط به روی حسین است و چشم بیدارش
برات عفو خدا ریخته است در قدمش
یقیـن کنیـد بود قلب فاطمه حرمش
****
چـه دختـری که جلال پیامبـر دارد
ز خردسالی خـود صـولت پـدر دارد
فرشتهایست ولی صورت بشـر دارد
نه! بلکه طینتی از حور، خوبتر دارد
بـه سیـدالشهـدا الفتــی دگـر دارد
از آن جمال، محال است چشم بردارد
فقط نه محو جمالش نبی شده امشب
حسینِ فاطمـه هم زینبی شده امشب
****
حجـاب فاطمه از چادرش نمودار است
ز کودکی به علی مثل مادرش یار است
مقـــام امابیهـــاییاش ســزاوار است
چو ذوالفقار، زبانش به خطبه کرار است
حسین از وی و وی از حسین، سرشار است
نمــاز نافلـهاش را خـدا خریـدار است
زهی نمـاز شب آن حقیقت زهرا
که سیدالشهدا گفت التماس دعا
****
جمال اوست به چشم علی تماشایی
خطابههاش همـه حیدری و زهرایی
نکــرده شـوی بــود مادر شکیبایی
گرفتـه سایـهاش از آفتــاب زیبایی
نهـاده چهـر بـه خاک درش توانایی
نخوانـده درس، معلـم بـود به دانایی
ز خردسـالی پرواز کرده تا حیدر
به ذوالفقار زبانش نوشته یاحیدر
****
در آسمــان علـی اختــری چنین باید
ز کوثـــر نبــوی کوثــری چنین باید
کنـار خـون خـدا خواهـری چنین باید
به حلم و صبر و رضا مادری چنین باید
به بانـوان جهـان رهبـری چنین باید
به حق که فاطمه، دختری چنین باید
نه صبر رفت ز دستش؛ به صبر فرمان داد
کنـار مقتـل خون بـر امام خود جان داد
****
تو کیستی که علیگونه رهبری کردی؟
به صبـر و همت و ایثار، مادری کردی
سلام بر تو که خون را پیمبری کردی
تو بـا خطابـهات اعجاز حیدری کردی
تو بـا امــام شهیــدان برابـری کردی
تو مثـل فاطمـه اسـلامپروری کردی
حسین، فلک نجات است و ناخداش تویی
علــی زبـان خـدا باشـد و صداش تویی
****
سلام بر تـو که تـو هم فرشتـه هم بشری
سلام بر تو که هم تیغ خشم و هم سپری
سلام بر تو که در صبـر، مادر و پدری
سلام بر تو که بر هفت شهر نور، دری
سلام بر تو که در بحر معرفت گهـری
سلام بر تو کـه تیـغ زبـان دادگــری
سلام بر تو که آیینۀ حسینی تو
شـرار سوختۀ سینۀ حسینی تو
****
تو مثـل مادر خـود بینهایتی زینب
تو کـل کربوبـلا را حـکایتی زینب
تو چون حسین، چراغ هدایتی زینب
تو در صحیفـۀ ایثــار، آیتـی زینب
تو بحــر موجفــزای عنـایتی زینب
تو فوق مـدح و ثنـا و روایتی زینب
مصائب تـو بـه چشمت قلیـل بود قلیل
سر بریده به چشمت جمیل بود جمیل
صدای توست صـدای خـدای ذوالمنت
سلام گـرم همـه انبیا بـه جـان و تنت
زبان تـو تبـر و خطبههــای بتشکنت
روان و روح بزرگ علـیست در بـدنت
یزیــد، لاشـۀ مـردار گشت با سخنت
حسین بوسه زد از زیر چوب بر دهنت
هماره تا که بود آب و خاک و آتش و باد
نثار خاک رهت اشک چشم «میثم» باد!
#امام_حسین_ع
#حضرت_زینب_س
#
به نیزه های روی تنت میشود نظر نکنم؟
ز دیده بوسی رگهات میشود حذر نکنم؟
نمانده پیرهنت دشمنت به غارت برد
چگونه بعد تو احساسی از خطر نکنم؟
ببوسمت که دلم لااقل خنک بشود
مرا مجاب کنى لب به آب تر نکنم؟
ببخش خواهر خود را زبان نفرینم
گرفته کاش نگیرد کمی اثر نکنم؟
به روی نیزه ای و پا به پات می آیم
روا نبود که بی تو شوم سفر نکنم؟
ببین که خواب ندارد تنش پر از زخم است
رقیه گفته نیایی شبی سحر نکنم؟
به جان خریده ام ای جان بناست آغوشم
پناه دخترکانت شود سپر نکنم؟
قدم خمیده ولی ذوالفقار خواهم شد
بگیر دست مرا کوفه را خبر نکنم؟
عفت نظری
#حضرت_زینب_س
می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو
تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو
از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند
اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند
از سر نی به من و قافله احسان کردی
صورتت را سپر سنگ نوازان کردی
من اسیر تو شدم مهر تو در سر دارم
لحظه ای نیست که چشم از سر تو بردارم
همه شب سر زده، خورشید شدی تابیدی
روی نی دور سر قافله می چرخیدی
من و یک قافله کودک،همه سیلی خورده
خواهرت آینه ی توست، اگر پژمرده
جان نمانده ست حسینم به تنم اما حیف
تا حد مرگ سپر شد بدنم اما حیف
صورت کودک تو سوخت،خجالت زده ام
ضربه او را به زمین دوخت، خجالت زده ام
خنده ای مست به دنبال عذاب آمده است
باز هم حرمله با کاسه ای آب آمده ست
گله ای نیست از این زخم از این تنهایی
ما ندیدیم در این مرحله جز زیبایی
حسن کردی
#حضرت_زینب_س
#اسارت
نسبت به قبل بس که تو تغییر کردهای
بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین
یک روح در دو تن همهاش نقل ما دوتاست
تو در تنور رفتی و من سوختم حسین
من زینبم که طاقت کوچکترین خراش
بر روی مصحف بدنت را نداشتم
با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی
دیگر توقع زدنت را نداشتم
جانا ز روی نیزهی اعدا نگاه کن
مانند تو عزیز دلم دلشکستهام
گر تو سرت به سنگ حرامی شکستهای
من هم سرم به چوبهی محمل شکستهام
بر روی نیزه آمدهای پا به پای من
گاهی عقب میافتی و گاهی جلوتری
دشمن خیال کرده که من بیکسم حسین
بر روی نیزه هم تو مرا سایهی سری
میخواستم ببوسمت اما دلم شکست
وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور
مبهوت ماندهام من و اما سهسالهات
لحظه به لحظه بوسه به تو میدهد زدور
گر چه جریحهدار شد اینجا غرور من
اما به خاطر تو خودم را نباختم
در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من
یک در میان اهالی آن را شناختم.
مهدی مقیمی
ولادت حضرت زینب کبری (س)
(به سبک السلام ای خاتم پیغمبران)
مژده مژده ای محبان ، آمده مهری درخشان
کز جمال پر فروغش ، نُه فلک گردیده تابان
به لب های همه ، بود این زمزمه
خوش آمد دختر ، علی و فاطمه
گل زهرا مدد
**
پنجم ماه جمادی ، آمده یک گل به بستان
کز قدوم با صفایش ، عالمی گشته گلستان
معطر عالم از ، گل روی تو شد
نگاه حسن و ، حسین سوی تو شد
گل زهرا مدد
**
مبارک باد این ولادت ، بر علی شاه ولایت
کن به یمن مقدم او ، یا علی از ما شفاعت
به نام و یاد تو ، دلم آباد تو
به قربان تو و ، همه اجداد تو
گل زهرا مدد
**
تو نوه ی مصطفایی ، تو پناه عالمینی
دخت حیدر گل زهرا ، تو شریکة الحسینی
جهانی با صفا ، شده از مقدمت
نظر کن سوی ما ، ز لطف و مرحمت
گل زهرا مدد
**
السلام ای مهدی صاحب الزمان مولا کجایی
تویی تو منجی عالم کی شود آقا بیایی
یگانه گوهری ، به عالم سروری
الا یابن الحسن ، به عالم رهبری
اباصالح بیا
محمدمبشرىirali1282