رباعى امام حسن(ع)


زیباست اگر هدیه ز ایزد آمد 

از محضر آن نگار سرمد آمد 

از دامن فاطمه به شوق احمد 

بر دست علی نقش محمد ( ص ) آمد 

@@@@@@

زیباست لبانی که سخن می گوید 

زیباتر اگر ز یار من می گوید 

در عرش شده همهمه ای بین ملک 

شاید که خدا ذکر حسن می گوید 


روضه_امام_حسن (ع)

#امروز می خواهم دل هایتان را روانه کنم قبرستان بقیع برای غریبی امام حسن مجتبی اشک بریزید و آن آقایی که مظلوم بود؛مظلوم زیست،و مظلوم تشییع شد.امروز هم قبرش مظلوم است.در زندگی امام حسن،مظلومیت موج میزند.کسیکه زنش به او خیانت کند،از این مظلومیت بالاتر؟!کسی که یاران خودش به او خیانت کنند. در مدائن درون خیمه ی ایشان ریختند،پای امام را مجروح کردند خون جاری شد. اباعبدالله و اباالفضل وکسانی که آنجا حضور داشتند،بلافاصله پای امام را بستند و او ا از خیمه بیرون آوردند،مظلومیت از این بالاتر؟! یاران خودش به او پشت کردند،وقتی عبیدالله بن عباس به امام پشت کرد و به معاویه پیوست، امام چقدر متأثر شد.یک،یک فرماندهان و یاران پشت امام را خالی کردند. این از یارانش، و آن هم از همسرش.بعد از آن که حضرت ازکوفه به مدینه آمد،بعضی ها که رد می شدند به آقا سلام نمی کردند،بعضی ها جواب سلامش را نمی دادند،بعضی ها به او می گفتند:یا مذلّ المؤمنین. از شام می آمدند رو در روی امام می ایستادند،به او فحش می دادند و ناسزا می گفتند. در مجلسی که نشسته بود خطیب،منبر می رفت به پدرش امیرالمؤمنین جسارت می کرد.گاهی امام اشک می ریخت و از مجلس بلند می شد،و گاهی مقابله می کرد. قدرت در دست معاویه افتاده بود.قبل از این،بیست سال فرماندار بود و اکنون خلیفه ی مطلق شده و قدرت را قبضه کرده است.مدینه دست اوست،سایر بلاد دست اوست. و امام در این شرایط سخت مظلوم بود. امروز هم قبرش در قبرستان بقیع بدون هیچ شمع چراغی است.لذا پیغمبر فرمود:هر چشمی که برای حسنم بگرید،قیامت گریان نخواهد بود.1 از زهرای مرضیه هم نقل شده که به بعضی از ذاکران اهلبیت فرموده است:چرا از حسنم یاد نمیکنید؟چرا برای حسنم شعر نمی خوانید؟. برای حسن،حسین گریه کرده است،حسین برایش شعر گفته. همه ی روضه خوان ها برای امام حسین روضه خوانده اند،امام امام حسین برای امام حسن روضه خواند و اشک ریخت. وقتی کنار بدنش نشست و لخته های خون برادر را در طشت دید،شروع کرد به اشک ریختن و گریه نمودن. امام حسن علیه السلام چشمانش را باز کرد،گفت:برادرم تو گریه نکن،لایومَ کَیَومِک یا اباعبدالله،حسین جان تو برای من اشک نریز،گریه کنان عالم باید برای تو اشک بریزند و گریه کنند.2 وقتی بدن مقدسش را کنار قبر پیامبر آوردند،جلوی اباالفضل العباس و امام حسین بدن را تیر باران کردند.3 عکس العمل هم نمی شود نشان داد،خودش سفارش کرده بود.4امام حسین علیه السلام فرمود: کسی شمشیر نکشد،بدن برادرم را به قبرستان بقیع ببرید. بدن را به قبرستان آوردند،شروع کرد روضه خواندن:فَلَیْسَ حَریباً مَنْ اُصیبَ بمالِه، غارت زده آن نیست که مالش را می برند، غارت زده منم که با دست خود،برادرم را داخل قبر گذاشتم.آه ،یک یک چوبه های تیر را از بدن امام حسن علیه السلام بیرون کشید. داداشم، دیگر چگونه در بین مردم ظاهر شوم،داداشم،دیگر چگونه خود را بیارایم، فَلَیْسَ حَریباً مَنْ اُصیبَ بمالِه و َلکِنَّ مَنْ واری اَخاهُ حَریبٌ.5 امام حسین علیه السلام وارد قبر شد و بدن را داخل قبر گذاشت. صورت امام حسن را روی خاک قبر گذاشت. آقا جان،برادر شما با همه ی اذیت هایی که شد،کفن شد و به خاک سپرده شد،اما دل ها بسوزد برای خود شما که صورت روی خاک کربلا گذاشتی، وَضَعَ خَدَّهُ عَلی الأرض ِ و َالتُّراب.
 
1- در عزای مظلومان،انتشارات شفق،ص56-55
 
2- بحارالانوار،ج45،ص218،المناقب،ج4،ص86،منتهی الامال،ص324؛ اللهوف،ص25
 
3-  سوگنامه،ص63
 
4- منهی الاما،ص323،شوگنامه آل محمد ص60
          منبع کتاب مقتل" روضه های  استاد رفیعی " ص51-

روضه امام حسن (ع)

السلام علیک یا ابا محمد روضه ای که خیلی خودش دلش میخواد،آی گرفتارها،آی مریض دارها،شب شب باز شدن گره هاتون.... *

از کوچه به هنگام گذر خاطره دارم

میسوزم و با سوز جگر خاطره دارم

مانوس به اشکم چه کنم دست خودم نیست

آخر من از این دیده ی تر خاطره دارم

)یک روز عصا بودم و یک عمر خمیدم) 2

از درد سر درد  کمر خاطره دارم

کابوس گرفته زمن این خواب شبم را

با آه شب و سوز سحر خاطره دارم

این پیری من زیر سر کودکی ام بود

در سن کم از غم چقدر خاطره دارم

رد میشدم از کوچه تنگ و جگرم سوخت

از سیلی و از چرخش سر خاطره دارم

بیزارم از این سرعت بسته شدن در

)من با لگد و آتش در خاطره دارم) 2

*یکی صدا زد آقاجان چرا انقدر زود محاسنت سفید شده فرمود ما بنی هاشم زود پیر میشیم، دیگه نخواست به اون مرد بگه بابا توام جای مت بودی همینطور بود، کی میتونه ببینه جلو چشمش مادرش زمین میوفته، کی میتونه ببینه جلو چشمش به مادرش سیلی میزنن، کی میتونه جلوی چشم نامحرم ها مادرش و از رو زمین جمع کنه...... لذا وقتی که آب خورد دیدن رنگ بدنش تغییر کرد دیدن یه دفعه سبز شد امام حسن، فرمود زود بگید خواهرم بیاد. زینب آوند کنار بسترش دید امام حسن حالش منقلبه گفت خواهرم زود برام یه تشت بیار ،دیدن آقا سرش رو در میان تشت برد ،وقتی سرو بلند کرد دیدن لب و دهانش خون آلوده، تشت و نگاه کردن دیدن پر از خونه، پاره های جگر، آقا جان...

دیگه این لب و دهان خونی و کسی چوب نزد، آقا جانم زینب وقتی لب و دهان شما را دید تو سرو صورتش میزد محرم ها دورش و گرفته بودن، امام حسن کجا بودی... اون روزی که خواهرتون میان مجلس یزید... دید یکی داره با چوی به لب و دندان حسین میزنه،حسین.....

*اومد به خواب عبدالزهرای کعبی . میخوام روضه امام حسن بخونم اما روضه امام حسن زهر نیست ، جگر پاره نیست .
گفت عبدالزهرا.چرا روضه منو نمیخونی؟! عرض کرد آقا جان.من کارم روضه خونده. مکرر روضه شمارو خوندم. حضرت فرمود نه عبدالزهرا. هنوز روضه منو نخوندی...
عرض کرد آقاجان . مگه زهر ندادن !؟ مگه جگر پاره نشد ؟! مگه زینب تشت نیاورد ؟! مگه تیکه های جگر توی تشت نریخت ؟! مگه زینب نبود هی دست رو دست میکشید ؟! مگه زینب نبود هی به صورتش میزد به حسین میگفت داداشم داره از دستم میره ؟! مگه اینا نیست روضه های شما ؟!فرمود نه! روضه من اینا نیست ! *
غروب بود و یک کوچه تنگ و باریک
غروب بود و من بودم و مادر من
*مادرم گفت حسن جان پاشو آماده شو مادر ... دیگه میخوام برم فدکمو بگیرم. حسن جان به بابات که نمیتونم بگم همراهم بیاد ولی باید به مرد همرام باشه . نمیدونی چه قندی تو دلم آب کردم . مادرم به جای مرد میخواست منو ببره . گفت حسن جان تو بیا مواظب من باش .... *
مگه میره از یاد ، که اون پست نامرد
چه جوری گرفت ، توی کوچه راهمونو
*یه جوری زد اونجا .......شنیدی میگه ... من از بعضی باباها شنیدم . بچه وقتی کار خطایی میکنه ، میگه ببین بچه! یه جوری میزنم یکی از من بخوری دوتا از دیوار ... شنیدی یا نه ؟! ... امام حسن میگه مادرم داشت حرف میزد ... بی حیا بی هوا ... با امام حسن بگید ... وای مادرم مادرم مادرم ... وای مادرم مادرم مادرم *
ببین بغض دیرین ، چه کرده به مادر
باید روضه مقداد ، بخونه براتون
بگه دست سنگین ، چه کرده به مادر ...
*یه چیزی میشنوی طاقت نمیاری . نعره ت بلند میشه . داد میزنی. هی میگی نگو نخون .
قربون دلت برم امام حسن . بعد از مدتی از قضایای شهادت بی بی که گذشت . زینب دید حسن یه گوشه کز میکنه . بغض داره گریه نمیکنه ... یه روز اومد دستشو انداخت دور گردن حسن . گفت داداش گریه کن یه خرده . گریه کن دق میکنی ....
 همیشه این خوبه . رفقا یادتون باشه . آدمی که غم داره غصه داره حرف زدن و گفتن براش خوبه . اگه رفیقت غصه دار بود و توأم محرم بودی و سرّ نگهدارش بودی ، یه جوری به حرفش بیار همین که حرفاشو بزنه آروم میشه . یادت نره.
علی علیه السلام هم که علی بود باید حرفاشو به یکی میزد . چون کسیرو پیدا نمیکرد سرشو توی چاه میکرد ... یه رفیق نداشت ... یه رفیق ... نمیدونم به چاه چی میگفت . صبح که میومدن دَلو رو مینداختن آب بکشن ، خون بالا میومد ... حرفاشو میزد . علی هم که علی هست حرفاشو میزد...
 توأم اگه غم داری یه محرم پیدا کن حرفتو بزن ... نذار توی سینت بمونه و توأم اگر محرمش هستی و رفیقش هستی و سرّش رو نگه میداری و آبروشو نمیبری بشین بگو حرفاتو با من بزن . اینجا توی سینه من می مونه . بذار آروم بشه .
زینب گفت حسن جان ... با من حرف بزن . درد دلاتو با من بگو داداش . منم مادرمو از دست دادم .. منم پهلوشو دیدم . منم سینشو دیدم .. چرا اینجور کِز میکنی،؟!
به حرف اومد.شروع کرد گریه کردن . گفت زینب ... تو که نبودی . اینقدر مادرم خوشحال بود ... اینقدر ذوق میکرد . گفت حسن فدک رو گرفتم ... حالا فدک رو میدم به علی ، خرج این مردم نامرد دنیا کنه ، دست از سر علی بر دارن . زینب .... یه وقت دیدیم کوچه تاریک شد . نگاه کردم دیدم یه غول بی شاخ و دم ،یه لندهور از روبرو داره میاد ... جلو مادرمو گرفت ..مادرم رفت به راست . اونم اومد به راست . مادرم رفت به چپ اونم اومد چپ .. زینب ... رفتم جلو گفتم چیه ؟! اما حیف !! قدم کوتاه بود ... اونم بی حیا قدش درازه ... دستشو بلند کرد ...

*اجازه بدید ببرمتون یه جای دیگه ... دور بستر امام حسن نشستن ... خواهرا و برادرا ... با اشاره زینب رو صدا زد . زینب جان بیا جلو . سرش توی دامن امام حسینه ... فرمود زینب جان بچه هامو بگو بیان ، میخوام وداع کنم باهاشون . با یکی یکی بچه ها پسرا دخترا وداع کرد ... قاسم خیلی گریه میکرد ... قاسم سه سالشه اما سایه حسین بالاسرشه .. سایه عباس بالاسرشه . سایه عموها ، عمه جانی مثل زینب ، سایه مادرش بالاسرشه ... میخوام ببرمتون گوشه خرابه شام ...
دلها بسوزه برای اون سه ساله ای که نه بابا داره ، نه عمو داره ، برادراشو کشتن ، یه عمه کتک خورده داره ...
لحظه های نهایی و پایانی امام حسن ، عباس قاسم رو بقل کرد برد از حجره بیرون . گفت لحظه جان دادن برادرم ، بچه برادرم جون دادن باباشو نبینه ...

اما گوشه خرابه یه سر بریده آوردن گذاشتن جلوش ... أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ! ...
حسین

خون همه جارو گرفت ... نگاه کن ببین صورتها همه سرخه ... (صورتهای شما با نور چراغهای سرخ ، سرخ شده) ... این نازدانه یه نگاه به صورت بابا کرد ... کی پیشونیتو شکسته !؟!! ... همه روضه خوان بشن ...*

ای پدر کاش به جای سر تو
می بریدند سر دختر تو
این به دلداری و آن ، گرم دل آرایی بود
گفتگوهای دو دلداده تماشایی بود

*خدایا به حق این سه ساله ریشه داعشو بکَن.ای خدا . این دعارو بکنیم . اللهم اشغل الظالمین بالظالمین،خدایا خودشونو باعث ریشه کنی خودشون قرار بده.
خدایا ریشه وهابیا و سلفیا و تکفیریا و سعودیا و داعشیا و هر سگ و شغالی هستن که دشمن امیرالمؤمنین و شیعه هستن همین الان به عنایت و امضای امام حسن بکَن .
خدایا با ریشه کنی داعش دست مارو به گنبد و بارگاه امام حسن برسان ... ای خدا ... اینقدر التماسش میکنیم إن شا الله دست ما بیفته اینقدر التماسش میکنیم تا اجازه بده براش گنبد بسازیم ... اینقدر التماسش میکنیم تا اجازه بده براش گلدسته بسازیم .... به به . چی بشه بریم حرم بقیع ،صحن امام حسن، حرم بقیع صحن خانوم ام البنین ، حرم بقیع صحن خانوم حضرت زهرا سلام الله علیها ،خدایا با ریشه کنی سعودیا ، گنبد و بارگاه امام حسن و ائمه بقیع رو برپا کن ،خدایا به حق امام حسن مارو اهل معرفت این خانواده قرار بده.
عشق و محبت مارو لحظه به لحظه بی نهایت در بی نهایت اضافه کن.
خدایا بزرگان ما ، بزرگان دین ما ، علمای دین ما ، مراجع ، رهبر عزیز انقلاب در پناهت محافظت بفرما.مارا عاشق و قدردان و مطیعش قرار بده
خدایا گذشتگان از این جمع از شیعیان و محبین امیرالمؤمنین،پدران،مادران،حق داران،شهدا همه را غریق رحمت بفرما*

#روضه_امام_حسن_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#حاج_حسن_خلج