فاطمیه

روضه حضرت زهرا سلام الله علیها .......

 حاج حسن خلج


پاشو دخترت یه گوشه ذکر ِ ربنا گرفته

اولین بار ِ که این طور دستش و بالا گرفته

برای خوب شدن تو ، به خدا رو زده زینب

با همین قد  کوچیکش، خونه جارو زده زینب

برای اینکه یه لحظه دیده وا کنی بخندی

نمی دونی با چه عشقی شونه بر مو زده زینب

ای بلند ِ آسمونی نمیشه پیشم بمونی

*علی داره التماس میکنه*

ای بلند ِ آسمونی نمیشه پیشم بمونی

گریه کن یه کم سبک شی

*فاطمه جان، هفتاد و پنج روز ِ بغضات رو نگه داشتی،هی گفتی علی خبر دار نشه،علی ناراحت نشه، علی ندونه چی شده به سر من*

گریه کن یه کم سبک شی بغضت و نذار تو سینه

گریه کن گریه عزیزم با علی بودن همینه

تو که گفتی تو همیشه تو امیرالمؤمنینی

چرا چند وقت ِ که دیگه روبرویم نمیشینی

پاشو راه برو یه خورده دل من آروم بگیره

نور چشمم نکنه از بعد کوچه نمی بینی

ای بلند ِ آسمونی نمیشه پیشم بمونی

*داره نماز می خونه،همین که نمازش تموم شد،دید حسن این طرف،حسین این طرف ایستاده،شستش خبر دار شد یه اتفاقی افتاده، سرش رو بلند کرد،اینجا چیکار می کنید،چه خبره؟دید هردو آقازاده سرشون رو انداختن پایین،بابا به دادمون برس،اگه دیر کنی می ترسم مادرمون رو دیگه نبینی،چه جوری اومد بماند،چند بار تو راه زمین خورد،هی عبا پیچید دور پاش تا می اومد  بلند شه،یازهرا، خدا برا هیچ کی نیاره، از بیرون بیای ببینی عزیزت از دست رفته، از چهارچوب در وارد شد، دید یه ملافه رو صورت فاطمه کشیده شده،یه گوشه زینب کز کرده،خیره خیره داره نگاه میکنه،ام الکلثوم ِ دوساله هی دور این بستر می گرده، هی زیر لب میگه: وا اُما، وا اُما. اومد نشست کنار بستر، روضه ی من همین چند جمله،همتون رو به خدا سپردم،ان شاء الله یه روزی همین جا تو روضه ی مادرمون،همه ی ما دق کنیم و بمیریم، روزنامه ها بنویسن یه جایی چندین نفر همه با هم دق کردن،بعد همه میپرسن چی شده؟بعد توی تیتردرشت روزنامه ها می نویسن،اینها همه بی مادر بودن،اینها همشون مادراشون رو از دست دادن،کجا؟مدینه. چرا؟ تو کوچه یه بی حیا، یه نامرد،جلو مادرشون رو گرفته بود....یازهرا.... علی از چهارچوب در اومد تو نشست کنار بدن فاطمه ملافه رو کنار زد،دید هر دو درهای بهشت بسته شده،صدا زد مادر حسن! دید جواب نمیاد،مادر حسین!،دید خبری نیست،دختر رسو الله! کلید قلب زهرا رو علی میدونه، صدا زد:فاطمه من علی ام،من علی ام،چشماتو باز کن، من علی 


فاطمیه

✅ کربلایی حمید علیمی

 (سنگین)

هر که با زهراست احساس سخاوت می کند

« مور این وادی سلیمان را ضیافت می کند»


مرتضی برفاطمه یافاطمه بر مرتضی

بر کدامینش کدامینش امامت می کند


روز محشر می رسد در پیش چشمان همه

روز محشر می رسد در پیش چشمان همه


مرتضی می ایستد ،زهرا قیامت می کند

مرتضی می ایستد ،زهرا قیامت می کند


فاطمه فاطمه صبر وقرار مصطفی

فاطمه فاطمه دارو ندار مرتضی


فاطمه دارو ندار مرتضی


ای که تاب وعشق من 


خسته مشو مثل مردم ازعلی


ماندنت ماندنت مادنت چون شمع آبم میکند

رفتنت رفتنت رفتنت خانه خرابم میکند


رفتنت خانه خرابم میکند

خونه مون خیلی با صفاست 


حیف شد حیف شد حیف شد این خانه را آتش زدند 


حیف شد این خانه را آتش زدن?


با کبوتر لانه را آتش زدند


با کبوتر لانه را آتش زدند


تو می دانی که من ،به جز تو فاطمه 


ندارم آشنا ،نرو پیشم بمان


غریب وبی کسم دلم تنگ آمده

 از این نامردمان مرو پیشم بمان


الا ای همسفر.

کمی آهسه تر.خانم

مرا با خود ببر..رحم کن به علی

الا ای همسفر .بی بی .کمی آهسته تر .خانم

مرا با خود ببر.

واویلا .


نمی گویی چرا.میان کوچه ها 

به دور ازچشم من .چه آمد بر سرت

برون از خانه ام .که راهت راگرفت

که سیلی زد تو را.به پیش دخترت

به هر روز وشبم.خجل از زینبم

مرا باخود ببر.

علی ای همسفر .بی بی.کمی آهسته تر

مرا با خود ببر.جونم..مراباخود ببر

علی ای همسفر .توروخدا آهسته تر

مرا با خود ببر


حبیبی فاطمه.

حبیبی فاطمه.

 حبیبی فاطمه.

.حبیبی فاطمه

4/9/3afg_majma_madahanTahrem

فاطمیه

#حضرت_زهرا_س 

#فاطمیه

#شام_غریبان #غسل 

امشب خدا هم از محنت گریه میکند

یا مرتضی کنار تنت گریه میکند


هنگام غسل دادن تو چشم همسرت

با خون زیر پیرهنت گریه میکند


گاهی برای غربت وتنهایی خودش

گاهی برای سوختنت گریه میکند


امشب بگو چه میگذرد بر دل کفن؟

وقتی لباس بر بدنت گریه میکند


از سوز گریه های غریبانه علی

آهسته گوشه ای حسنت گریه میکند


زینب تمام غصه ی خود را ز یاد برد

از بس حسین بی کفنت گریه میکند



محسن مهدوی

فاطمیه

#حضرت_زهرا_س 

#فاطمیه 

#شام_غریبان #غسل 


آهسته می شوید غریب شهر یثرب

پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را


تنها کنار نیمه های پیکر خود

می شوید امشب نیمه های دیگرش را


آهسته می شوید مبادا خون بیاید

آن یادگاریهای دیوار و درش را


پی می برد آن دستهای مهربانش

بی گوشواره بودن نیلوفرش را


می گرید اما باز مخفی می نماید

با آستینی بغضهای حنجرش را


در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد

حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را


با گریه های دخترانه زینب آمد

بوسد کبودی های روی مادرش را


بر شانه های آفتابی اش گرفته

مهتاب هجده ساله ییغمبرش را


دور از نگاه آسمانها دفن می کرد

در سرزمین های سئوالی همسرش را



علی اکبر لطیفیان

فاطمیه

#حضرت_زهرا_س

#شام_غریبان #تشییع 

#فاطمیه 

#دوبیتی 

گل من چون تو را در گل بپوشم؟!!!

ز هجران تو خون دل بنوشم؟!!!


در ایام جوانی قسمتم شد...

که تابوت تو را گیرم به دوشم!...

____


دعایی زیر لب دارم شبانه ...

تو آمین گوی ای ماه یگانه !


الهی هیچ مظلومی نبیند ...

عزیزش را به زیر تازیانه !!!

______


بیا با هم نماز شب بخوانیم ...

دعای دل به تاب و تب بخوانیم ...


کتاب قصّه‌ی غم های خود را ...

نهان از دیده‌ی زینب بخوانیم !!!...

_____


به خاک افتاده جسم اطهرش بود ...

به روی دامن فضّه سرش بود ...


میان آن همه رنج و غم و درد ...

به فکر غصّه‌های شوهرش بود !

_____


غمت برده ز دل تاب و توانم

تو رفتی من چرا بـاید بمانم !


گلویم آنچنان از گریه بسته ...

که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!!

__


چرا بال و پر ما را شکستی ؟

نهال بی بر ما را شکستی


الهی بشکند قنفذ دو دستت

که دست مادر ما را شکستی ...!!!

___


نگاه نور عینت آتشم زد

تماشای حسینت آتشم زد


تنت را در کفن پیچیدم آن شب

سکوت زینبینت آتشم زد

__


فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!!

به طفلی رخت ماتم در برم کرد!


الهی بشکند دست مغیره ...

که در این آستان بی‌مادرم کرد !!!



غلامرضاسازگار