روضه ها وگریزهای امام حسن علیه السلام

امام جماعت مسجد شیعه های مدینه،شیخ امری(ره)،ایشون،به نقل از مرحوم پدرشون،فرمودند:موقعی که این،قبور رو می خواستن تخریب کنند،مفتی اون زمان دستور داد،حکومتم اجرا کرد که باید این قبور به دست شیعه ها خراب بشه،گفت:شیعه ها رو آوردند،ایشون کسانی که رفتند، مدینه،شیخ امری رو می شناسند ،یه مسجد شیعه تو مدینه هست،که حالا،یه جای دور به این شیعه های مظلوم دادند،این شیخ امری بزرگوار اونجا نماز می خونده،خودش گاهی پسرش،ایشون می فرمودند که شیعه ها رو آوردند،که باید قبرهارو شما خراب کنید،خوب دیدید حتماً بارگاهی بوده،الان عکس اون بارگاه هم چاپ شده،تقریباً شصت یا هفتاد سال پیش،گفت:شیعه ها گفتند که اگر،تک تک مارو گردن بزنید ما همچین کاری رو نمی کنیم،مامورین گفتند ایرادی نداره،از اولین نفر شروع می کنیم،جلاد رو آوردند،اولین نفر رو اومد گردن بزنه،جلاد حالش بد شد افتاد،اینها فهمیدند یه سرّی هست،نباید الان به این مسئله زیاد پافشاری کنند، البته از حرفشون پایین نیومدند،ایشون می فرمود: بزرگ شیعه ها اون موقع خواب آقامون امام مجتبی علیه السلام رو دیدند:آقا در عالم رویا فرمودند:فلانی،شما این کار رو قبول کنید،خودتون با دست خودتون خراب کنید،ایشون میگه:عرض کردم آقا جان قربونت برم،اگه همه ی مارو تو این راه،قطعه قطعه بکنند،ما همچین جسارتی نمیکنیم،آقا فرمودند:صحبت همین جاست،اگه بدست غیر از شماها،این کار انجام بشه،اینها به قبر ماهم جسارت میکنند،لذا میگفتند:شیعه ها جمع شدند،با اشک چشمشون این قبرهارو یکی یکی ،آجرهارو برمیداشتند،خراب میکردند،باشه ان شاءالله دوباره با اشکهای چشممون این قبرها ساختنه بشه،خدایا به حق حضرت زهراسلام الله علیها این قدم هارو مدینه و کربلا با هم برسان.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

(ولا تعاجلنی بالعقوبه علی ما عملته فی خلواتی من سوء فعلی و اسائتی و دوام تفریطی و جهالتی و کثرت شهواتی وغفلتی)؛خدایا! در خلوتهای خود گناه انجام داده ام .پیگیر کوتاهی و نادانی خود بوده ام  و دنبال شهوترانی و غفلتم رفته ام.(فلو اطلع الیوم علی ذنبی غیرک ما فعلته...)؛خدایا!اگر کس دیگری جز تو از گناهم مطلع میشد ،ان را مرتکب نمیشدم، اما نه به خاطر انکه تو سبکترین بینندگانی ؛بلکه چون پرده پوشی. ستار العیوب و غفار الذنوبی.خدایا برد باری تو مرا بر نا فرمانیت جری کرده است.حلم شگفت انگیز تو مرا بی حیا کرده است.خدایا! بی حیایی مرا ببخش! حلم امام حسن (ع)هم شگفت انگیز است. بردباری او هم مثال زدنی است تا انجا که حلم او مروان را جری و بی حیا کرده بود.دستور داد تا جنازه امامک حسن را به جای گل باران تیر باران کردند و نگذاشتند امام حسن(ع)در حرم جدش رسول خدا دفن کنند. وقتی اتش فتنه خاموش شد و جنازه امام حسن(ع)را به سوی بقیع حرکت دادند، مروان نیز به جمع مشایعت کنندگان پیوست و تابوت امام حسن(ع) را به دوش کشید. امام حسین (ع) فرمود :ایا جنازه امام حسن را حمل میکنی؛در حالی که به خدا قسم پیوسته در حال حیات برادرم ،دل او را پر از خون کردی؟مروان گفت:من این کارها را با کسی کردم که حلم و بردباری او با کوه برابر بود.

ای زمین و اسمانها سوگوار غربتت              افتاب حنجرم سنگ مزار غربتت

شهر یثرب داغدار خاطرات رنج توست        خم شده پشت مدینه زیربار غربتت

از همه زخم زبان ،تهمت،خیانت از تو صبر        چشم تاریخ اشکبار روزگار غربتت

کاش میشد روشنای تربت پاک تو بود         چلچراغ اشک ما در شام تار غربتت

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

خیلی امام حسن علیه السلام مظلومه، خیلی آقا غریبه،مظلومانه زندگی کرد، اَشْهَدُ اَنََّکَ عِشْتُ مَظْلوما،خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند،اما این آقا،نه توی خونه آرامش داشت و نه بیرون خونه، مرد بیرون خونه اذیتش کنند ،میگه میرم توی خونه شریک زندگیم یارمه،می رفت توی خونه اذیتش می کردند، می اُمد توی کوچه و بازار (سادات ببخشند یه جمله بگم زود رد شم)، می اُمد توی کوچه و بازار، می دید قاتلای مادرش زهرا دارن راه می رن،نمی تونست حرف بزنه،می رفت توی مسجد دو رکعت نماز بخونه،می دید بالای منبر دارن به باباش ناسزا می گن،چکار کنه،به کی دلش رو خوش کنه، به یار دلش رو خوش کنه،کدوم یار، یار نزدیکش سجاده از زیر پاش کشید،یار می خوای برو کربلا، پیرمرد جلوی امام ایستاد ، گفت: حسین،اگر هزار تیکه مون کنن ، هر تیکه مون می گه حسین،ببین زهیر چی گفته بُریر چی گفته، ببین سعید بن عبدالله چی گفته، دلش و به چی خوش کنه، یارش قاتلش شد،دل آدم می سوزه ، یکی میشه اُون زن نانجیب،یه زنم می شه رباب،می گن تا آخر عمرش تو آفتاب رفت،هیچ وقت ندیدن رباب تو سایه بره،گفتن داری از بین می ری،دیگه بسه بیا تو سایه،میگه خودم دیدم بدن حسین علیه السلام زیر آفتاب داغ کربلا،ناله بزن حسین....ببین به این میگن کریم، داریم روضه امام حسن علیه السلام می خونیم ،اما بی اختیار همه می گن حسین، قربون غربتت برم، خودتم می خوای همه بگن حسین،آی گرفتارا ، مریض دارا، اونایی که گره کور تو کارشون افتاده، حسین چی کشید،اینقدر آقا عاطفیه،اینقدر مهربونه،هر موقع امام حسن علیه السلام رو می دید گریه می کرد،چقدر حسین دل نازکه،آدم دلش می خواد حسین هیچ وقت داغ نبینه،من نمی دونم کربلا  چطور جلو چشمش این همه داغ دید،می گفت : گریه نکن داداش همه برا تو گریه می کنن، اوج مظلومی امام حسن علیه السلام اینه،بابا ، پنج نفرند ،حدیث کساء رو بخون،اَنّی ما خَلَقتُ سَماءً مَبْنیّه و لا ارْضاً مَدْحیّه وَلا قَمَراً مُنیراً ،  ببین خدا همه زمان و زمین و بخاطر این پنچ تا خلق کرد،الا فی محبه هؤلاء الخمسه ، همتون حفظید،اون وقت من از شما سئوال می کنم،پیغمبر چه طوری دفن شد،یکی بلند شه بگه،نیمه شب تو خونه خودش،غریبانه، پیغمبر و چه طوری دفن کردند،اون همه مقام،مگه این پیغمبر چند تا فاطمه داشت،مگه این همه نگفت هرکی فاطمه ی منو اذیت کنه، خدارو اذیت کرده، زهرا شو چه جوری دفن کردند،هفت نفر اُمدند،زیر جنازشو گرفتند،شبونه دفن شد،دامادش علی بن ابی طالب علیه السلام،چه جوری دفن شد،نیمه شب،باز لااقل مدینه هفت نفر بودند،کوفه این هفت نفرهم نبودند،دو سر جنازه رو....الله اکبر نمی خوام روضه رو باز کنم،حرف دارم،اما دل این اهلبیت علیهم السلام خوش بود، یه بدن و روز برمی دارند،خوشحال بودند،بدن امام حسن علیه السلام روز تشییع می شه،اما بمیرم،جلوی چشم داداشاش اینقدر این بدن و تیر زدند،امشب می خوای داد بزنی نمی دونم،برای چی،اما داری جوری گریه می کنی ،بوی عاشورا می یاد،یااباعبدالله،خودت یه طرف نشستی،عباس یه طرف نشست،دو تایی تیر از بدن برادر بیرون کشیدید،حسینه،تیر از بدن بیرون کشید،نمی دونم،کاش توی مدینه تموم می شد،یاصاحب الزمان ببخشد آقا،من حیا می کنم بعضی حرفها رو بزنم،به من اجازه بدید،راحت برا جوونها روضه بخونم،اینها می خوان تو روضه حسین جون بدن،اینها قرار گذاشتن عاشورا برات بمیرن،می خوام بگم حسین،مدینه تیر بییرون کشیدی،کاشکی تو مدینه تموم می شد،اما اُمدی کربلا،بازم تیر بیرون کشیدی،یه بار از گلوی علی اصغر تیر بیرون کشیدی،ساکت نباشی، مدیونی اگه داد نزنی،یه بار از چشم عباس تیر کشیدی،اما اینها یه طرف،من کار دارم،نمی دونم اون لحظه ای که، پیراهن عربی تو بالازدی،سینت پیدا شد،حرمله باتیر سه شعبه، حسین....... آقاجانم،شنیدم،تیر حرمله مسموم بوده،روایت می گه جرت دمک المیزان، خون مثل ناودان جاری شد. حضرت دستانش را زیر خون می برد و سر و صورتش را با این خون خضاب می کرد،تیر مسمومه،اباعبدالله ضعف کرد،خودشو به زحمت نگه داشت،یه دفعه یه نامردی اُمد،این حسین به زور خودشو نگه داشته،سادات منو ببخشند،با نیزه به پهلوش زد،حسین از رو اسب اُفتاد.اُفتاد رو زمین یکی با نیزه می زنه،یکی با شمشیر می زنه،ذوالجناح برگشت،زن و بچه اُمدند دنبالش،عبدالله دستش تو دست عمه است،این بچه ده سالشه، دید همه دور عمو جمع شدند،حسین جلوی این همه لشکر رو زمینه،همه اُمدند هنر نمایی می کنند،نیزه دارا،شمشیردارا،تیراندازا، میگه یه دفعه،می خوام اسم نعسشو ببرم همین جا لعنتش کنیم،اون ابن کعب ملعون ،دیدند اُمد جلو،دیدند یه شمشیر به فرق حسین زد،خون فواره زد،عبدالله دیگه طاقت نداشت،دستشو از دست عمه جدا کرد،داد می زنه والله لااُفارق عمی،اُمد وسط میدان،ابی عبدالله اَفتاده،خون از سر داره میریزه،کتف چپ حضرت رو زدند،طرف چپ حضرت افتاد،گردن حضرت پیدا شد،نانجیب اُمد سرو جدا کنه،شمشیرو برد بالا،عبدالله دستشو آورد جلو،یهو دستش اُفتاد،اُفتاد تو بغل عمو،حسین.......فقط یه جمله،وقتی عبدالله تو بغل عمو افتاد نگاش به سینه سوراخ شده حسین اُفتاد،می گن یک کلمه گفت،تا نگاه کرد گفت:وا اُماه

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

زن ها و تازه عروس ها گریه کردند، حاضر شدند مهریه هاشون رو ببخشند بیایند بدن عزیز فاطمه رو دفن کنند، آقا امام رضا (علیه السّلام) غریب نمونه.

این قدر گل روی تابوت آقا ریختند، تابوت زیر گل ها پنهان شد.

اما من تو مدینه یه تابوت سراغ دارم، کنار قبر پیغمبر به جای گل تیرباران شد… .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

تا حالا کی دیده یه روضه خونی با لب خونی روضه ی حسین (علیه السّلام) بخونه، اول روضه خونی که لباش خونی بود، امام حسن (علیه السّلام) بود.

لایوم کیومک یا ابا عبدالله هی برمی گشته ابی عبدالله نگاه می کرد، گریه می کرد و می فرمود: حسین جان ! اینجوری گریه نکن، داداش ! الان تو بالا سرمی، خواهرم هست، پسرام هستند، همه دور بستر من گریه می کنند … .

یه روز می آد سی هزار نفر تو را با اولاد و زن و بچه ات محاصره می کنند، تو را بین دو نهر آب با لب تشنه می کشند …

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

درِ خانه باز شد، عباس بن علی (علیه السّلام) وارد شد، سر گذاشت به دیوار، شروع کرد به گریه کردن، زینب (سلام الله علیها) فرمود: برادر ! این چه گریه کردن است چی شده؟ عرضه داشت: خانم جان ! شمشیر حیدری دارم، بازوی علوی دارم، اما جلو چشمام بدن برادر من را تیرباران کردند، (زبانحال) کاش این تیرها به بدن من می خورد، خدا همون موقع دعاش را مستجاب کرد نه یک تیر، نه دو تیر، اندازه ی 4000 تیرانداز به او تیر زدند، بدنی که دست نداره با صورت رو زمین افتاد … .

(زبانحال) عباس (علیه السّلام) مستجال الدعوه است، بچه ها تشنه اند، تا دستهاش را بریدند، مشک را به دندان گرفت، لبهاش خنک شد، یاد لبهای خشک بچه های حسین (علیه السّلام) افتاد، گفت: خدایا ! من را راحت کن … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

روزی علامه حسن زاده آملی در ضمن بیاناتشان برای لحظه ای جریان غصب فدک از حضرت زهرا (سلام الله علیها) را بیان نموده و آهی کشیدند، سپس فرمودند: نکته ای که می گویم، مبالغه نیست و حقیقت دارد که دومی، شقی ترین اشقیاء بر روی زمین می باشد.

ایشان در ادامه فرمایشاتشان واقعه و جریان برخورد حضرت زهرا (سلام الله علیها) را با آن ملعون در کوچه بیان نموده و فرمودند: بماند در کوچه چه گذشت، اما زمانی که فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) رحلت فرمودند: امام حسن (علیه السّلام) بیشتر از امام حسین (علیه السّلام) و زینب (سلام الله علیها) جزع و فزع می کردند، عده ای خدمت امام رسیدند و گفتند: آقا برخیزید و این قدر گریه و بی تابی نکنید، شما فرزند بزرگ هستید و این گریه ی شدید شما، باعث بی تابی بیشتر برادرتان و خواهرتان که کوچکتر از شما هستند می شود.

امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: اگر برادرم حسین (علیه السّلام) نیز مانند من می دانست که در کوچه چه گذشت و آن صحنه ی دلخراش جگر سوز را می دید او هم مانند من بلکه بیشتر بی تابی می کرد. چگونه برای مادرم نگریم در حالی که آن نانجیب چنان سیلی محکمی به صورت مادرم نواخت که بر زمین افتاد، سپس برخاسته و با هم به خانه آمدیم.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

وصال شیرازی شعرهای زیادی دارند، در باب آقا اباعبدالله در عالم رویا صدیقه طاهره را دید، بی بی فرمود: همش برا حسین (علیه السّلام) شعر  گفتی چرا برای حسنِ غریب من شعر نمی گی، وصال این چند خط را گفت:

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد           آن طشت را ز خون جگر پر ز لاله کرد

خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت         دل را تهی ز خون دل چند ساله کرد

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

اگر خوب نگاه کنی، ابی عبدالله حدود هفت تا زیارت نامه داره، آب می خوری به حسین سلام می دهی  حتی به قول شیخ جعفر شوشتری نه تنها بر خود حسین سلام می دهی بلکه به تک تک ا عضا حسین سلام می دهی به لبهای حسین اما امام حسن (علیه السّلام) چی؟ خیلی غریبه؟ نه زیارتی، نه شب زیارتی، شاید گفته باشد: باشه، حالا که مادرم قبر نداره، منم نمی خوام حرم نداشته باشم، ای بی حرم حسن ! … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

در همه جای عالم نمی شود اسم حسین (علیه السّلام) را بیاوری، اما اسم زینب (سلام الله علیها) را نیاوری از آن طرف هیچ جایی نمی شود اسم امام حسن (علیه السّلام) را بیاوری، اما اسم مادر را نیاوری مگه نبود به خواب عبدالزهرا آمدند، گفتند: چرا روضه ی ما را نمی خوانی؟عبدالزهرا گفت: آقاجان مگر روضه ی شما بیست و هشت صفر نیست؟ جگر پاره و طشت نیست،  من همیشه می خوانم.فرموده باشد: عبدالزهرا ! این روضه ی ما هست، ولی روضه ی اصلی ما آن موقع بود که دستم در دست مادرم تو کوچه های مدینه می رفتیم، نانجیب سر راه ما را گرفت … .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مروان به دستور معاویه – علیها اللعنه – در خطبه های نماز جمعه، نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) مجتبی سبّ و ناسزا می گفت: یک روز اسامه بن زید که یکی از اصحاب رسول خدا بود، در پای منبر مروان نشسته بود، این واقعه را دید و دشنام ها را شنید، طاقت نیاورده با چشم گریان به در خانه ی امام حسین (علیه السّلام) رفته و عرض کرد: الان مسجد بودم که مروان به منبر رفت در حضور برادرت امام حسن مجتبی (علیه السّلام) به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ناسزا گفت.

لمّا سمع الامام امتلات عیناه بالدم

(چشم های حضرت مانند دو کاسه ی خون شد.)

شمشیر را از غلاف کشیده با پای برهنه دوان دوان به سمت مسجد حرکت کرد. نگهبانان و غلامان مروان هنگامی که حالت امام حسین (علیه السّلام) را دیدند: (کالاسد الهجوم و القضاء المحتوم)

مانند شیری که می آید، بر خود ترسیدند، آن حضرت وارد مسجد شد، مروان را از گریبانش گرفته و از منبر پایین کشید، عمامه ی او را به گردنش پیچید و نزدیک بود، روح از بدنش بیرون رود. سپس مروان رو کرد به امام حسن (علیه السّلام) گفت: یا ابا محمد! یا حسن بن علی ! ترا به عصمت مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به فریاد من برس و مرا از دست برادرت حسین (علیه السّلام) نجات بده.

امام مجتبی تا نام مادر را شنید از جا برخاست به نزد برادر آمده، فرمودند: برادر به جان من دست از مروان بردار.

امام حسن (علیه السّلام) فرمودند: مرا به عصمت مادر قسم داد مگر ما قرار نگذاشته بودیم هر که ما را به عصمت زهرا (سلام الله علیها) قسم بدهد هر حاجتی که داشته باشد برآورده می شود.

امام حسین (علیه السّلام) دست از مروان برداشت و او را به خاطر قسمی که به مادرش داده بود رها کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

شما یه نگاهی به مدینه کن، ببین با جنازه امام مجتبی چه کردن، طبق وصیت آوردن با پیغمبر تجدید عهد کند، آمدن ابی عبد الله دید جنازه را تیر باران کردند، بدن برادر را از مسجد بیرون آورد، برد در بقیع، بدن را دفن می کرد، مثل باران گریه می کرد، صدا می زد حسن جان غارت زده کسی نیست مالش را برده با شند، کسی است که با دست خود برادر را در قبر بخو اباند،یا امام رضا یا حسن مجتبی، وقتی که رفتید روز مرگ بدنتان دفن شد، ولی بدن ابی عبد الله سه روز ماند، عا قبت چادر نشینان بدن  را دفن کردند.

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یه بزرگ می گفت:اگه دو ماه خوب برا امام حسین علیه السلام گریه کنی ، بهت اجازه می دن برا امام حسن علیه السلام گریه کنی،بزارید من از زبان خود آقا امام حسن مجتبی علیه السلام براتون روضه بخونم،گفت:عبدالزهرا خیلی وقته روضه مارو نمی خونی،(عبدالزهرا نوکر خوب و با سابقه ابی عبدالله،کربلا دفنه،خوشبحال نوکری که سرانجام،تو حرم حسین علیه السلام خاک بشه)آقا جان  من یه عمری روضه خوان شما هستم،مگه روضه شما اونایی نیست که به ما رسیده،آقا جانم،شمارو مسموم کردند،جگر نازنیین شما پاره پاره شد،بدن نازنین شما رو تیربارون کردند،فرمود عبدالزهرا اینها همه روضه های منه،درست می گی، خوبم خوندی،اما روضه ما اهلبیت اون لحضه ای است که،هنوز بدن جد ما پیغمبر رو زمین بود،یه عده اُمدند،در خونمونو آتیش زدند،عبدالزهرا جلو چشم ما، مادرمونو زدند....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

حضرت بسیار مظلوم بود، یک نحوه آن این بود که بی نظیره، در کودکی مادری مثل صدیقه طا هره را از دست داد، در جوانی مصیبت امیر المومنین و در امامت هم مظلوم بود ،شهادت و تشییع و دفن و بعد آن مظلو مانه ،الان بقیع با خاک یکسان است ،شیعیان مؤدبند کفشها را در می آورن، اشکشان جاری است، می دانند این جا حرم است او گنبد و بار گاه ندارد،ای زائر بقیع نبین این جا گنبد نداره، فرش نداره، اینا ستار گان پیغمبرند، در این جا غروب کردند ،امشب می گیم ما را به امام زمان ،به امام مجتبی ببخش ، حضرت مجتبی مظلوم بود ،خیلی ابعاد داره در کودکی مادر و در جوانی پدر و در امامت مظلو م باید از حضرت زهرا خجالت کشید و نگفت ، حضرت زهرا امد به خواب وصال چرا برا حسنم شعر نمی گی، یک عالم می گه تشییع جنازه آقا ظاهر و با طن داشته ،ظاهر مردم بودند، ازدحام داشته سنی ها می گن پای تابوت شلوغ بود، اگه سوزن به زمین می انداختی پیدا نبود، اینها از تیر اندازی می خواستن مردم رو فراری دهند، با طنش ملا ئکه بود، تیر اندازی ظا هرا به تا بوت بود، ظا هر را نبینید، ملا ئکه تشییع می کردند فوج فر شتگان آمدند، با خشوع در پی تابوت، برای اینکه جان پیغمبری ،ظاهر اینکه تیر زدن به تابوت تو، با تو کار نداشتن،  اینا می خواستن دل مادر تو را بسو زا نند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

امشب دلم می خواهد همه شما را در خانه امام حسن مجتبی(ع) پسر بزرگ زهرا(س) ببرم.

امام دوم و سبط رسول و پور بتول        که ذولجلال بنامید از ازل حسنش

چه حرفها که شنید از زبان دشمن و دوست  که بود سخت تر از زخم نیزه بر بدنش

عقیده من این است هر کس که می خواهد روضه امام حسن(ع) بخواند،باید در ماه رمضان بخواند. چرا؟ چون امام حسن(ع) روزه بود. بارها مرتبه امام حسن(ع) را زهر دادند. هر دفعه می آمد به حرم پیغمبر(ص) متوسل می شد و خدا شفایش می داد. معاویه به تنگ آمد.به پادشاه روم نوشت: من یک دشمن سرسخت دارم. چند مرتبه تا حالا زهرش دادم،ولی کارگر نشده،می خواهم او را از پا در بیاورم. یک زهری برایم آماده کن تا از زندگی قطع امید کند و کشته شود. پادشاه روم زهری آماده کرد. و برای معاویه فرستاد. و پیغام داد: مبادا!این زهر را به یک خدا پرست و مومن و مسلمانی بدهی. معاویه با چند واسطه با زن امام حسن (ع) جعده تماس گرفت و این زن خبیثه و ملعونه را فریب داد. معاویه صد هزار درهم پول برای جعده فرستاد و پیغام داد: فقط این زهر را به شوهرت بده تا بخورد.ممکن است به من بگویی پول به من دادی اما شوهرم را از من گرفتی چه کنم؟ تو شوهرت را بکش من تو را برای پسرم،یزید می گیرم. این زن فریب خورد.آی بمیرم، امام حسن (ع) روزه بود. هوا بسیار گرم بود. این زن نا نجیب یک ظرف شیر مخلوط با عسل که در آن زهر ریخته بود برای آقا آورد. آقا تشنه اش بود،تا این شربت از گلوی آقا پایین رفت اثر زهر را احساس کرد. شاید داد زده و ناله می کرده است: آه جگرم!آه جگرم!

شماها بیشترتان زن دارید. می دانید چه می گویم. هر مردی در زندگی هر دردی داشته باشد اول به زنش می گوید. آی بمیرم برایت امام حسن!که در خانه ات هم غریب بودی،زنت دشمنت بود. تا آب از گلویش پایین رفت عوض اینکه زنش جعده را صدا بزند صدا زد: کنیزها!بروید زینیم بگویید بیایید، خواهرم بیاید،این بلاکش دوران باید. بی بی را خبر کردند، آمد. صدا زد: حسنم! داداش چه شده؟ صدا زد: خواهرم!حالم منقلب است. برو زود حسینم راخبر کن بیاید. نمی دانم رفقا! هیچ وقت مریض شده اید تا ببینید خواهرتانچه می کند؟ آی آنهایی که خواهر دارید تا زنده است قدرش را بدانید.خواهر خوب نعمتی است. وقتی آدم مریض می شود خواهر می آید،جلوی چشم آدم چیزی نمی گوید، اما می رود در صحن حیاط هی پشت دستش می زند و می گوید: نمی دانم داداشم چه شده است. بروید زودتر طبیب بیاورید برادم ناراحت است. امشب چراغها را خاموش کنید. چرا؟ چون کنارقبر امام حسن(ع) تاریک است همه کنار بستر امام حسن (ع) آمدند. صدا زد: برادرم! چه شده داداش؟ فرمود: حسینم! هر چه به سرم آمد از همین کوزه بود. برادرم!به خدا قسم اگر بخواهم بگویم،چه کسی زهرم داد می توانم بگویم،اما رسوایش نمی کنم. چقدر این بچه های فاطمه(ع) آقا هستند. صدا زد : حسینم ! دلم می خواهد مرا به سوی قبر جدم پیغمبر (ص) ببری تا با او تجدید عهد کنم. آنگاه مرا به جانب قبر مادرم فاطمه(س) برگردان. سپس مرا به بقیع ببر و در آنجا دفن کن. راضی نیستم به اندازه یک حجامتی خونریزی شود. یک وقت سرش را بلند کرد حالش منقلب شد صدا زد: زینبم!برو برایم یک تشت بیار!آی غریب آقا! رفتند یک تشت آوردند. آقا سرش را میان تشت کرد،همه نگاه می کنند یک وقت پاره های جگرش را میان تشت دیدند. جنازه امام حسن(ع) را به طرف حرم پیغمبر(ص) آوردند. یک وقت عایشه دختر ابی بکرسوار بر استر آمد و جلوی جنازه را گرفت. گفت: نمی گذارم جنازه حسن را کنار قبر شوهرم،پیغمبر دفن کنید. گفت: پیغمبر(ص) شوهر من است،پیغمبر(ص) را در خانه اش دفن کردید و خانه پیغمبر(ص) مال من است. ابن عباس جلو آمد،صدا زد: آی عایشه!پیغمبر(ص) نُه تا زن داشت،این خانه را اگر هشت قسمت کنند یک قسمت آن خانه سهم نه زن می شود. چطور نمی گذاری؟ یک روز سوار شتر می شوی جنگ جمل را راه می اندازی و به جنگ علی (ع) می آیی. یک روز سوار قاطر می شوی جلوی جنازه حسن (ع) ا می گیری.اگر تو زنده بمانی سوار فیل هم می شوی.جنازه آقا را به سمت قبرستان بقیع حرکت دادند. آی بمیرم جنازه امام حسن (ع) را تیر باران کردند. « اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسن المجتبی و أخیه الحسین سید الشهداء یا الله »

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

غرق احسان حسین و حسنم                                            بر سر خوان حسین و حسنم

بلبل عشق مرا نام دهید                                                   تا غزل خوان حسین و حسنم

هر نم اشک مرا اوج دهد                                                    محو عرفان حسین و حسنم

فارغ از عالم سر گشتگی ام                                               تا پریشان حسین و حسنم

نان خور سفره سبطین شدم                                              شکر مهمان حسین و حسنم

قِدمت عشق من امروزی نیست                                          نسل سلمان حسین و حسنم

هر دو غربت زده و مظلومند                                                 دیده گریان حسین و حسنم

بنویسید به روی کفنم

از غلامان حسین و حسنم

زهرای اطهر نشسته بو د ، دید حسین دارد می آید ، بغض راه گلویش را گرفته (معمولاً اگر مادر ببیند بچه اش وارد خانه شود ناراحت بود می پرسد چرا گریانی ؟ که ترا اذیت کرده ؟)اشکهای چشمش را پاک کرد زهرای اطهر فرمود : میوة دلم حسینم چرا منقلبی ؟ چرا گریه می کنی ؟ عرضه داشت مادر : امروز من و برادرم حسن ، رفتیم برای زیارت جدمان پیغمبر ، پیغمبر تا ما را دید خوشحال شد ما را در آغوش گرفت ، ما را می بوسید و می بوئید . مرا روی یک زانو نشاند وبرادرم حسن را روی یک زانو ، گاهی دست به سر و روی من می کشید ، گاهی دست به سر و روی برادرم حسن ، گاهی منُ می بوسید گاهی حسن را می بوسید ، مادر فقط یک فرق بود، وقتی من می بوسید زیر گلوی من می بوسید مادر

لبهایش را روی لبهای حسن می گذاشت .

گفت مادر : چرا زیر گلوی برادرم حسن را نبوسید ؟ فرمود : حسینم غصه نخور ، ناراحت نباش ، الان می رویم خدمت پیغمبر ، پیغمبر دید زهرا دارد میاد ، دست حسین گرفته ، قضیه را به بابایش گفت . یک وقت زهرا دید پیغمبر منقلب شد ، گریه کرد .

فرمود : دخترم جبرئیل به من خبر داد حسن را با زهر مسموم می کنند از این رو من لبان او را که محل تماس با زهر می باشد بوسیدم .

زهرا جان با شمشیر سر حسین را از تن جدا می کنند لذا من گلوی او را که محل تماس شمشیر است بوسیدم.

رحمت خدا بر این گریه ها ، اینجا پیغمبر زیر گلوی حسین بوسید اما کربلا ، زینب لبهایش را روی  رگهای بریده برادر گذاشت ، همه صدا بزنید حسین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

پیغمبر وارد خانه شد دیدند زهرا و علی ایستادند ، امام حسن و امام حسین زور آزمایی (کشتی) می کنند، زهرا می گوید :جانم حسین ، علی می گوید : جانم حسین . تا چشم پیغمبر به این صحنه افتاد اشک از چشمان حضرت سرازیر شد فرمود : جانم حسن .زهرای مرضیه آمد جلو ، بابا قرار به تشویق است حسینم کوچکتر است چرا حسین را تشویق نمی کنی ؟ دخترم به زمین نگاه کردم دیدم تو و علی می گوئید : جانم حسین ، به آسمان نگاه کردم دیدم فرشته ها می گویند : جانم حسین . دیدم حسنم غریب است کسی نیست بگوید حسن ،من گفتم جانم حسن 1 ای غریب نوازها ،

شما هم بگویید جانم حسن ، قربان غربتش بروم آقادر میان دوستانش مظلوم بود ، حتی همسرش قاتلش است .اما حسین همسری چون رباب دارد بعد عاشوراء رباب در سایه نمی نشست گریه می کرد ، آب می آوردند نمی خورد عمه سادات زینب فرمود : رباب چرا آب نمی خوری ؟ عرضه داشت بی بی جان چطور آب بخورم در حالیکه عزیز فاطمه را با لب تشنه شهید کردند .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

جُناده خدمت آقا امام حسن رسید ، دید طشتی در مقابل حضرت است زهر به همراه خونابه جگر می ریزد جناده متأثر گردید عرض کرد آقا مرا موعظه کنید .حضرت فرمودند : مهیای سفر آخرت باش ، زاد و توشه این سفر را فراهم نما قبل از این که مرگ گریبانت را بگیرد .

جناده می گوید : بعد از این سخنان ، امام حسن بیهوش گردید ، چشم من به درب خانه بود حسین وارد شد با سرعت به طرف برادر آمد سر مبارک برادر را به دامن گرفت ، اشک چشم برادر به صورت امام حسن چکید ، امام به هوش آمد فرمود : حسین جان تو برای من گریه مکن : لا یَومَ کیومِکَ یا ابا عبدالله ، لحظات آخرم تو در کنار بستر منی ، اما کربلا هنگام شهادت تو دشمن دورت حلقه زده است 1

یکی با شمشیر می زند یکی با نیزه می زند آنهایی که حربه ای ندارند دامن شان را پر از سنگ کردند بر بدن حسین – همه صدا بزنیم حسین ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

کنید عالمیان گریه در عزای حسن                     که شد بلند به ماتم ز نو لوای حسن

اگر گذشت محرم رسید ماه صفر                      حسینیان بخروشید در عزای حسن

پی تسلّی زهرا خوش آنکه می گرید                گهی برای حسین و گهی برای حسن

غمی که داشت دردل غمین شرحش               ز من مجو که حسن داند و خدای حسن

بحال اوبنگر جور چرخ و طغیانش                   که بعد قتل ، عدو کرد تیر بارانش

قربان غربتت بروم آقا ، چقدر آزار و اذیت کردند فرزندان فاطمه را ، بعد باباش علی ، دوم مظلوم عالم است امام حسن ، بعد شهادت هم بدن مطهرش را تیر باران کردند بدن امام حسن را در بقیع دفن کردند امام حسین کنار قبر برادر نشستند اما برادران دیگر آمدند زیر بغلهای حسین را گرفتند ا کنار قبر برادر جداساختند .

اما آی دلهای آماده ، کنار نهر علقمه ، کنار بدن عباس حسین تنها بود ، کسی نبود زیر بغلهایش را بگیرد ، دستها را به کمر گرفتند فرمودند : اَلانَ اِنکسَر ظَهری وَقَلَّت حیلَتی ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عوض لاله و گل بر بدنت                                                             چوبه ی تیر نشسته به تنت

پیش چشمان حسین و عباس                                                        خون بریزد ز حجاب کفنت

بدن امام مجتبی را به طرف حرم پیغمبر حرکت دادند زینب منتظر بود .

مدینه چطور بدن برادر را تشییع کنند . هی از هجره بیرون میاد هی برمی گردد ، خواهر علاقه خاصی به برادر دارد .

خدایا کی حسینم بر می گردد ، کی عباسم بر می گردد از تشییع جنازه حسن ، یک وقت نگاه کند ببیند عباس دارد میاد ، همین که زینب را دید صدای گریه عباس بلند شد ، گفت عباسم حق داری گریه کنی ، آخر داغ برادر دیدی . صدا زد ، زینبم درسته ، اما نبودی ببینی بدن برادر را تیر باران کردند . امام حسین چوبه های تیر را در می آورد ناله می کرد ، صدا می زد : غارت زده به کسی نمی گویند که مالش را بردند ، غارت زده منم که داغ برادری مثل تو را دیدم ، برادر دیگر بعد تو محاسنم را خضاب نمی کنم ، همه حرفها را اینجا زد اما یک حرف را گذاشت برای علقمه ، آنجا دید فرق عباس شکافته صدا زد : حالا دیگر کمرم شکست .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

به یاد آن ساعتی که امام حسین چوبه های تیر را کنار زد وقتی بدن برادر را میان خاک گذاشت فرمود : غارت زده به کسی نمی گویند که مالش را برده باشند غار زده به من می گویند که بدن برادرم را با دست خودم میان خاک بگذارم .

آی دلهای آماده اینجا خم شد تیراز تابوت وبدن برادرش امام حسن بیرون آورد کربلا هم روی خاکها نشست تیر از چشم عباس بیرون آورد همه صدا بزنید حسین ....

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

یا حسن ای شیر خدا را پسر                                              همچو نبی از همه کس خوب تر

ای یکمین فرد بنی فاطمه                                                               سرور ذریّه زهرا همه

در ره دین سخت ترین امتحان                                                بود همان صلح تو با دشمنان

دشمن از این صلح تو رسوا شده                                         مشت عدو پیش همه واشده

دوست و دشمن به تو تهمت زدند                                        در حرمت دست به غارت زدند

با غم دل سوختی و ساختی                                                    پرچم دین تا که برافراختی

ای پسر فاطمه روحی فداک                                                 شد جگرت در ره دین چاک چاک

قربان غربتت بروم آقا ، نامش غریب ، قبرش غریب ، تو خانه غریب ، در مسجد غریب ، در میان یارانش غریب ، پای منبر می نشست خطیب نا جوان مردانه تعریف ابوسفیان و معاویه می کرد جسارت به علی و فرزندان علی و فاطمه می کرد همه را امام حسن می شنید ، غربت از این بالاتر برای یک مرد می شود مگر، حتی در خانه محرم ندارد ، رحمت خدا بر این گریه هاتون ، آخر فاطمه خریدار اشک های شماست .

نقل می کنند: زائری از مدینه آمد مشهد ، حرم امام رضا ،دم در ایستاد .گفت : امام رضا در مدینه بودم به من گفتند امام رضا غریبه ، با هزار زحمت آمدم مشهد ، حالا می بینم حرم با صفایی داری ، این همه زائر، این همه خادم ،باز هم می گویند تو غریبی . آقا اگر می خواهی غریب ببینی پاشو بریم مدینه ، چهار تا قبر غریب نشانت بدهم . غریب امام مجتبی است حتی یک شمعی هم کنار قبرش روشن نیست .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

مدینه موج اشک وآه دارد         غم هجران رسول الله دارد

مدینه در عزا بنشسته امشب           در شادی به مردم بسته امشب

مدینه شاهد داغی گران است       که سوگ خاتم پیغمبران است

ز دست خلق پریشان است زهرا        ز قطع وحی گریان است زهرا

حسن قبری ملال انگیز دارد        حسن صبری شهادت خیز دارد

سلام ما به قبر بی چراغش          قلوب شیعیان سوزد ز داغش

شب رحلت خاتم الانبیا ، شب شهادت میوه ی دلش امام حسن مجتبی است،امشب هم برای پیغمبر گریه کنیم، هم برای کریم اهل بیت،با پای دل برویم خانه امام مجتبی،کاش امشب مدینه بودیم کنار قبر ویرانش می نشستیم برای غربتش اشک می ریختیم .

(یاد امام ، شهدا،اموات فیض ببرند)مرد هر مشکلی دارد، هر گرفتاری  برایش پیش بیاید به محرم خانه اش می گوید ، فدای غربتت یا امام مجتبی  در خانه محرم نداشتی ، چه کرد زهر با بدن امام مجتبی ، یک مرتبه صدای ناله آقا بلند  شد آه جگرم .

یک لحظه ریخت در طشت                              یک عمر خون دل را

چون آب کوزه نوشید                                     فرزند پاک زهرا

امام حسن آمد ، ابوالفضل آمد ،همه دور بستر امام حسن ، یک مرتبه دیدند زینب هی دست روی دست می زند می گوید : وای برادرم . من نمی دانم اینجا خیلی به زینب سخت گذشت وقتی در میان طشت خونابه جگر امام حسن را دید یا شام،در مجلس یزید ، وقتی نگاه کند ببیند سر بریده حسین میان طشت قرآن تلاوت می کند و ...

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

عالم از فیض تو می گردد گلستان یا حسن               خار را فیض تو سازد لاله باران یا حسن

تو کریم اهل بیتی ای کریم اهل بیت                        خلق عالم بر درت محتاج احسان یا حسن

دشمنت کز دشمن در پیش رو دشنان داد            شد خجل از وجودت ای دریای غفران یا حسن

خاک گیرد حائزت یا گرد راه زائرت                             درد بی درمان عالم راست درمان یاحسن

گرشوم بهر گدایی ساکن باب البقیع                         می فروشم ناز و بر ملک سلیمان یا حسن

دوست دارم چون چراغ لاله سوزم در بقیع                   آب گردم شمع سان در آن بیابان یا حسن

دوست دارم روی بگذارم به روی تربتت                      گرچه مانع می شود خصم تو از آن یا حسن

گفت پیغمبر که هر چشمی بگرید در غمت                  نیست در روز جزا آن چشم گریان یا حسن

مصطفی در کودکی بو سید لبهای ترا                         رازها در سینه ات می دید پنهان یا حسن

هر کسی از دشمنان آزار بیند لیک تو                         دیده ای از دوستان رنج فراوان یاحسن

گر چه عمری با جفای همرهانت ساختی       سوختی هر روز چون چون شمع شبستان یا حسن

روز و شب خون شد دلت تا همسرت شد قاتلت         ریخت در کامت شرار از زهر سوزان یا حسن

آنچه تو از یار دیدی دشمن از دشمن ندید                 ای غریب خانه ، ای مظلوم دوران یا حسن

از همین جا دلها مون را روانه مدینه کنیم ، ناله بزنیم برای غریب مدینه ، درسته علی اوّل مظلوم عالم است ،اما دل علی خوش بود همدمی مثل  زهرا داشته ، تا چشمش به زهرا می افتاد غم های دلش برطرف می شد ، اما بمیرم برات امام حسن ، هر وقت می  آمد خانه قاتلش روبرویش بود .

تا زهر اثر کرد فرمود: بروید خواهرم زینب را خبر کنید ، زینب آمد تا حال برادر دید ،دوید در خانه ابی عبدالله ، حسین جان بیا ، عباسم بیا ، همه آمدند کنار بستر امام حسن .

نمی دانم اینجا به زینب خیلی سخت گذشت یا آن ساعت که آمد گودی قتلگاه شمشیر شکسته ها را کنار زد ،نیزه شکسته ها را کنار زد لبهایش را بر آن رگهای بریده گذاشت همه بگوییم یا حسین .

@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@

حضرت رقیه(س)


زیارت نامه حضرت رقیه(س)

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ،

عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ،

صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ،

فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِ

- - - - - - - - - - - -

گفتم ای مرد در این وادیه من تنهایم

بزنی یا نزنی  منکه خودم  می‌آیم

تو عرب هستی و من دخترکِ  نوپایی

صورتم را که زدی، ضربه مزن برپایم

مزن  اینقدر پیاپِی  بـه  تنِ مجروحم

رحم کن بر منِ  افسرده، نمانده نایم

اندکی صبر  نما بعد بِکش  مویم را

صبر کن تا رود از دیده‌ی من بابایم

برو ای مرد در این وادیه مهمان دارم

میزبانِ کمرِ خم  شده‌ی زهرایم

چه قَدَر سنگ‌دلی، لعنت حق باد به تو

دست بردار، در این وادیه من تنهایم

@@@@@

دلخوری نیست در این قافله از هیچ کسی

به خدا من که ندارم گله از هیچ کسی

خواب بودم اگر از پشت شتر افتادم

طلبی نیست در این مسئله از هیچ کسی

من نمی ترسم اگر عمه کنارم باشد

-غیر از این شمر و از این حرمله- از هیچ کسی...

مقتل بخونم برات ،منتخب طُریحی،حدائق الانس مرحوم بیرجندی از این مقاتل،کاملاً دقیق هیچ چیز از خودم نمیگم،فقط برات ترجمه کنم،بزرگان من و ببخشن،: فجاؤا بالرأس الشریف و هو مغطى بمندیل سر رو گذاشتن جلوش،یه پارچه رو سره ، پارچه رو زدن کنار،دید یه سر بریده جلوش گذاشتن،با تعجب نگاه کرد، ما هذا الرأس این سر کیه؟نامرد گفت:قال رأسُ اَبوک ،این سر بابات ِ،تا نگاش به سر باباش افتاد،تا فهمید سر باباش ِ، فانکبت علیه تقبله و تبکى و تضرب على راسها و وجهها حتى امتلاء فمها بالدم دیدن محکم با دست میکوبه تو صورتش،رو لباش میزنه،دو دستی میزد رو سرش، تو بابای منی ،سر رو نگاه کرد،گذاشت تو بغلش،یه نگاه به محاسن کرد، کلما مسحت الدم من شیبه احمر الشیب کما کان اول مرة هر چی خونها رو پاک میکرد با دستش،میدید دوباره محاسن خونی میشه،این خون تازه چیه،هرچی محاسنت رو پاک میکنم،....وای......حسین......،تازه اینجا اولین جمله ی بی بی است،تازه اولین خطاب به باباست، مقتل اینجا یه جمله آورده، یا ابه من جز رأسک...... یا ابى و من ارتقى من فوق صدرک قابضا لحیتک،بابا چه کسی جرأت کرده رو سینه ات بشینه،محاسنت رو تو دست بگیره،از این جمله ی رقیه میشه برداشت کرد،این دختر بالای گودال دیده،دیده والشمر جالسٌ علی صدره،داد بزن حسین......یه جمله از دردای خودش نگفته،ببین به بابا چی میگه، یا ابتاه من لنساء الثاکلات، بابا با این زنهای جوون مرده چه کنیم؟ یا ابتاه من للعیون الباکیات با این چشم های پر از اشک چه کنیم؟ یا ابتاه من للشعور المنشورات، با این موهای پریشون چه کنیم؟بعد یه نگاه کرد جمله اخری آدم و میکشه،صدا زد : یا ابتاه لیتنى کنت قبل هذا الیوم عمیاء ای کاش دخترت کور می شد،نمی دید،سرت رو این طوری جلوم بذارن، حالا فرج امام زمان(عج) بگو حسین.... آی جاموندهای از قافله ی شهداء،رقیه ی ثابت کرد هر که از قافله جا بمونه،آخرش به قافله می رسه،به اربابش میرسه،رقیه هم تو بیابون از قافله جا موند،اما اول کسی که سر بابا رو بغل کرد........

@@@@@@@

گل سرنیست ولی موی سرم هست هنوز

تن من آب شدامااثرم هست هنوز!

*

جای سیلی زروی گونه من پاک نشد

ردشلاق به روی کمرم هست هنوز!

*

میتوانم بخداباتوبیایم بابا

جان زهراکمی ازبال وپرم هست هنوز!

*

گفتم اى دخترشامی برووطعنه نزن

سایه رحمت بابابه سرم هست هنوز!

*

من که ازحرمله وزجرنخواهم ترسید

دخترفاطمه هستم جگرم هست هنوز!

*

گفت که میزنمت اسم پدرراببری

گفتم ای زجربزن چون سپرم هست هنوز!

*

همه دم نازکشیدوبه دلم تسکین داد

جای شکراست که عمه به برم هست هنوز!

*

بازمین خوردن من دیده خودمی بندد

شره درچهره ساقی حرم هست هنوز!

*

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟

همه خاطره هادرنظرم هست هنوز!

*

غصه معجرمن رانخوری باباجان

پاره شدمعجرم امابه سرم هست هنوز!

@@@@@

نوحه

ای اسیران عمه رایاری کنید

جای او برمن عزاداری کنید

گریه دور پیکر پاکم کنید

در همین ویران سرا خاکم کنید

می روم تا دور اصغر پرزنم

بوسه بر پیشانی اکبر زنم

بسته امشب می شود پرونده ام

عمه جان! عفوم نما شرمنده ام

تا دهم شرح سفر را مو به مو

تا زنم گل بوسه بر دست عمو

تا محمد خنده بر رویم زند

فاطمه شانه به گیسویم زند

می شود قبر من ویران نشین

شستشو با اشک زین العابدین

ای اسیران عمه را یاری کنید

جان او بر من عزاداری کنید

@@@@"@

رقیه سرالاسرار وجود است ...

رقیه زینت غیب و شهود است .

رقیه مرکز پرگار هستی 

رقیه معنی یکتا پرستی ...

رقیه کعبه مستور جان است

رقیه جان ده است و جان ستان است ... 

رقیه ... معنی دردانه بودن ... 

به شعر گریه از بابا سرودن ... 

رقیه اشک و آه و سوز و سیلی 

خرابه ... گوش سنگین ... روی نیلی ... 

رقیه نور بخش آفرینش ...

رقیه نور چشم اهل بینش ... 

رقیه ... الرقیه ... ماالرقیه ...

و ما ادری سوی الله ما الرقیه ... 

که او تنزیل زهرای بتول است ...

ملاک اصلی رد و قبول است ...

تمام ممکنات او را گدایی 

کنند از روی عجز و بی نوایی ...

چراغ افروز ملک نشأتین است 

که او آرامش جان حسین است .

من و خاک کف پای رقیه ... 

دل و مهر دل آسای رقیه .‌.. 

الاها گر مرا عمریست باقی 

نما صرف تمنای رقیه ...

دلم دیوانه دیوانه اوست

دمادم عاکف میخانه اوست ... 

 که او مکنون و مستور از خیال است ...

تصور کردن ذاتش محال است ... که او مستغرق ذات خداییست

کمال جمله آیات الاهیست ...

من مسکین گدای روسیاهش

که محتاجم به اکسیر نگاهش ... 

واگر عبدالرضا را در نیابد 

هزار افسوس بر حال تباهش ...

سگ دلخسته ام بی بی رقیه ...

به تو دل بسته ام بی بی رقیه 

 الهی با تن زخمی بمیرم ... 

ز تو شرمنده ام بی بی رقیه ... 

الهی از غمت گریان بمیرم   

الهی با تن عریان بمیرم 

الهی مثل بابای غریبت ...

رقیه ٬ با لب عطشان بمیرم ... 

صنم بی بی ٬ خدای اشکهایم 

خدای لطم ها و گریه هایم 

( غم عشقت بیابان پرورم کرد )

بگو پس کی به پا بوس تو آیم

@@@@@

رقیه

ازخیمه هاکه رفتی و دیدی مرا به خواب

داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای

گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد

می گفت عمّه ام به رخم بوسه داده ای

من با هوای دیدن تو زنده مانده ام

جویای گنج بودم و ویرانه نشین شدم

ممکن نشد که بوسه دهم بر رخت به نی

با چشم خود ز خرمن تو خوشه چین شدم

تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه

دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم

تا یک نگه ز گوشه ی چشمی به من کنی

من چشم از سر تو دمی بر نداشتم

با آنکه آن نگاه ، مرا جان تازه داد

اما دوپلک خود ز چه بر هم گزاشتی

یکباره از چه رو ، دو ستاره افول کرد

گویا توان دیدن عمّه نداشتی

من کنار عمّه سِتادم به روی پای

مجروح پا و اِذن نشستن نداشتم

دستی سیاه بی ادبی کرد با سرت

منهم کبود دست روی سر گذاشتم

با آنکه دستبرد خزان دیده ای و لیک

باغ ولایت است که سر سبز و خرّم است

رخسار توست باغ همیشه بهار من

افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است

ای گل اگر چه آب ندیدی ولی بُوَد

از غنچه های صبح لبت نو شکفته تر

از جورها که با من و عمـّه شد مپرس

این راز سر به مُهر ، چه بهتر نهفته تر

هر کس غمم شنید ، غم خود زیاد برد

بر زاری ام ز دیده و دل ، زار گریه کرد

هر گاه کودک تو ، به دیوار سر گذاشت

بر حال او دل در و دیوار گریه کرد

ای مه که شمع محفل تاریک من شدی

امشب حسد به کلبه ی من ماه می برد

گر میزبان نیامده امشب به پیشواز

از من مَرَنج ، عمّه مرا راه می برد

گر اشک من به چهره ی مهتابی ام نبود

ای ماه ، این سپهر ، اثَر از شَفَق نداشت

معذور دار، اگر شده آشفته موی من

دستم بر شانه به گیسو رَمَق نداشت

ویرانه،غصّه،زخم زبان،داغ، بی کسی

این کوه را بگو، تن چون کاه چون کِشَد؟

پای تو کو؟که بر سَرِ چشمان خود نَهم

دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد

سیلی نخوره نیست کسی بین ما ولی

کو آن زبان ؟ که با تو بگویم چگونه ام

دست عَدو بزرگ تر از چهره ی من است

یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام

یکبار سر به گوشه ی ویران بزن ، ببین

من خاک پای تو به جبین می کشم بیا

کن زنده یاد مادر خود را ببین چسان

خود را از درد روی زمین می کشم بیا

گر در بَرَت به پای نخیزم ز من مپرس

اما ببخش، نیست توانی به پای من

نه شمع در خرابه ، نه تو گفتگو کنی

مشکل شده شناختن تو برای من

ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من

دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم

سیلی ، گرفته قوّت بینایی ام

من تا شناسمت به رخت دست می کشم

ای گل ، زعطر ناب تو آگه شدم ، تویی

ویرانه ، روز گشته اگر چه دل شب است

انگشت ها که با لب تو بوده آشنا

باور نمی کنند که این لب همان لب است

علی انسانی


✒️شاعر :علی صمدی-قم

بند اول:
خرابه شد منزل به لب رسید جونم
من از غم غربت میخونم میخونم
من الذی بابا  ایتمنی بابا
نشست کوه غمها رو شونم رو شونم

کجایی بابای تا
ببینی که من هرجا

تا اسمت رو بردم کتک خوردم بابا
نگیر خرده از من اگر مردم بابا

کجایی بابا که دارم
 جون میدم و بیقرارم
پاشو بیا زود کنارم

سیدتی یا رقیه 3

بند دوم:
پاهام شده زخمی آبله هم داره
چشای خیسم خون میباره میباره
سرم گرفته درد وقتی که اون نامرد
کشیده از گوشهام گوشواره گوشواره

بابا این رخ نیلی
ببین هست جای سیلی

اگر سوخته گیسوم فدای سر تو
همه درد پهلوم فدای سر تو

عمه جون بابا کجا رفت
بدون من پس چرا رفت
گمونم پیش خدا رفت

سیدتی یا رقیه 3

بند سوم:
میگم بابا بابا تو هر نفس هر دم
با سینه و قلب پر دردم پر دردم
خیلی امیدوارم یه بار دیگه بازم
دور سرت بابا من بگردم من بگردم

سر تو روبرومه
نفس بی تو حرومه

تا دیدم سرت رو ز بس هق هق کردم
یه بوسه به چشمات زدم و دق کردم

چطوری اینو بگم من
پیر شدم تو سن کم من
بابا برات جون میدم من

سیدتی یا رقیه 3

زمزمه امام زمان عج الله

ای دلبرم من دل به گیسوی تو بستم

ای عمر من عمری سر راهت نشستم

محراب من ابـروی تو          یا بن الزهرا

ای قبــله من  روی تو        یا بن الزهرا

ای شـام قدرم موی تو       یا بن الزهرا

از دیده خون افشانده‌ام      یا بن الزهرا

چشم انتظارت مـانده‌ام     یا بن الزهرا

هر جمعه ندبه خوانده‌ام     یا بن الزهرا

******

کی می‌شود از خاک پای تو بوسه گیرم

کی می‌شود دورت بـگـــردم و بمیرم

من دیده بر راه توام           یا بن الزهرا

من عبـد درگاه توام           یا بن الزهرا

محو رخ مـــاه توام             یا بن الزهرا

روی تو بـاشد قمرم           یا بن الزهرا

خال تو بـاشد حجرم          یا بن الزهرا

ناز تو با جان می‌خرم        یا بن الزهرا

******

مادر به زیر تازیانه زد صـدایت

بین در و دیوار خانه زد صدایت

زمزمه می‌گوید بیا                        یا بن الزهرا

علقمه می‌گوید بیا           یا بن الزهرا

فاطمه می‌گوید بیا            یا بن الزهرا

هر خوشــه می‌گوید بیا     یا بن الزهرا

بی تـوشـه می‌گوید بیا      یا بن الزهرا

شش گوشه می‌گوید بیا   یا بن الزهرا

******

ای آبروی روی زشت من کجــایی

ای چشم تو باغ بهشت من کجایی

هر نــاله می‌گوید بیا         یا بن الزهرا

هر لالـه  می‌گوید بیا         یا بن الزهرا

سه ساله می‌گوید بیا       یا بن الزهرا

پروانه  می‌گوید بیـا           یا بن الزهرا

ویرانه  می‌گوید بیـا           یا بن الزهرا

دردانه  می‌گوید

‍ سبک زمینه حضرت رقیه (سلام الله علیها)...

بِنْگر شِکَستم ای بابا
از پا نِشَستم ای بابا

بی تاب و پریشانم
چون مرغ غزلخوانم
از هجر تو دلدارم

من غم مخورم هرگز
گر شد رُخِ من قرمز
بر نیزه تویی یارم

سرت بر نیزه ها
چراغِ  راهِ  ما
تنت بر روی خاک گرم دشت کربلا
چه ها آمد سر تو ای عزیز مصطفی
فدای تو سر و جانم پدر جانم بیا

به  روی  دامانم  بِنِشین
تو  حالِ  زارِ  عمه  ببین
سر تو شد سامان همه
غم تو کرده مارا غَمین

خوش آمدی ای همسفرم
شیب الخضیبم ای پدرم
تو هم کلیسا هم به تنور
من هم به ویران شد گذرم

یا ابتا یاحسین(۴)

قاریِ  قرآن  ای بابا
ای بر تنم جان ای بابا

ای روح و روان من
ای  ماهِ  جهان  من
خورشیدِ سر نیزه

لرزیده  مرا  اَندام
در کوفه و هم در شام
از چشمِ بَد و هرزه

مرا زَد دشمنت
به باغ و گلشنت
پُر از زخم و کبودی شد تَنِ من چون تَنَت
مرا تَسکین بِده یک دم با قرآن خواندنت
بگو   بابا   فدای   آن   رقیّه   گُفتَنَت

چه  کرده  دشمن  با سر  تو
چه پاره پاره ست حنجر تو
غریب   مادر   ای   پدرم
فدای   تو   این   دختر   تو

مبهوت من غساله شده
از بس تنم پُر لاله شده
من باتو می آیم به سفر
عمه  مرا  در  ناله  شده

یا ابتا یاحسین(۴)