مداحی در حرم حضرت رقیه(س) سال 1386

مداحی در حرم حضرت رقیه(س) سال 1386
توسط  مداح اهل بیت (علیه السلام) حاج غلامرضا صبوحی

دانلود فایل تصویری

حضرت رقیه(س)


زیارت نامه حضرت رقیه(س)

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ،

عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ،

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ،

صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ،

فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِ

- - - - - - - - - - - -

گفتم ای مرد در این وادیه من تنهایم

بزنی یا نزنی  منکه خودم  می‌آیم

تو عرب هستی و من دخترکِ  نوپایی

صورتم را که زدی، ضربه مزن برپایم

مزن  اینقدر پیاپِی  بـه  تنِ مجروحم

رحم کن بر منِ  افسرده، نمانده نایم

اندکی صبر  نما بعد بِکش  مویم را

صبر کن تا رود از دیده‌ی من بابایم

برو ای مرد در این وادیه مهمان دارم

میزبانِ کمرِ خم  شده‌ی زهرایم

چه قَدَر سنگ‌دلی، لعنت حق باد به تو

دست بردار، در این وادیه من تنهایم

@@@@@

دلخوری نیست در این قافله از هیچ کسی

به خدا من که ندارم گله از هیچ کسی

خواب بودم اگر از پشت شتر افتادم

طلبی نیست در این مسئله از هیچ کسی

من نمی ترسم اگر عمه کنارم باشد

-غیر از این شمر و از این حرمله- از هیچ کسی...

مقتل بخونم برات ،منتخب طُریحی،حدائق الانس مرحوم بیرجندی از این مقاتل،کاملاً دقیق هیچ چیز از خودم نمیگم،فقط برات ترجمه کنم،بزرگان من و ببخشن،: فجاؤا بالرأس الشریف و هو مغطى بمندیل سر رو گذاشتن جلوش،یه پارچه رو سره ، پارچه رو زدن کنار،دید یه سر بریده جلوش گذاشتن،با تعجب نگاه کرد، ما هذا الرأس این سر کیه؟نامرد گفت:قال رأسُ اَبوک ،این سر بابات ِ،تا نگاش به سر باباش افتاد،تا فهمید سر باباش ِ، فانکبت علیه تقبله و تبکى و تضرب على راسها و وجهها حتى امتلاء فمها بالدم دیدن محکم با دست میکوبه تو صورتش،رو لباش میزنه،دو دستی میزد رو سرش، تو بابای منی ،سر رو نگاه کرد،گذاشت تو بغلش،یه نگاه به محاسن کرد، کلما مسحت الدم من شیبه احمر الشیب کما کان اول مرة هر چی خونها رو پاک میکرد با دستش،میدید دوباره محاسن خونی میشه،این خون تازه چیه،هرچی محاسنت رو پاک میکنم،....وای......حسین......،تازه اینجا اولین جمله ی بی بی است،تازه اولین خطاب به باباست، مقتل اینجا یه جمله آورده، یا ابه من جز رأسک...... یا ابى و من ارتقى من فوق صدرک قابضا لحیتک،بابا چه کسی جرأت کرده رو سینه ات بشینه،محاسنت رو تو دست بگیره،از این جمله ی رقیه میشه برداشت کرد،این دختر بالای گودال دیده،دیده والشمر جالسٌ علی صدره،داد بزن حسین......یه جمله از دردای خودش نگفته،ببین به بابا چی میگه، یا ابتاه من لنساء الثاکلات، بابا با این زنهای جوون مرده چه کنیم؟ یا ابتاه من للعیون الباکیات با این چشم های پر از اشک چه کنیم؟ یا ابتاه من للشعور المنشورات، با این موهای پریشون چه کنیم؟بعد یه نگاه کرد جمله اخری آدم و میکشه،صدا زد : یا ابتاه لیتنى کنت قبل هذا الیوم عمیاء ای کاش دخترت کور می شد،نمی دید،سرت رو این طوری جلوم بذارن، حالا فرج امام زمان(عج) بگو حسین.... آی جاموندهای از قافله ی شهداء،رقیه ی ثابت کرد هر که از قافله جا بمونه،آخرش به قافله می رسه،به اربابش میرسه،رقیه هم تو بیابون از قافله جا موند،اما اول کسی که سر بابا رو بغل کرد........

@@@@@@@

گل سرنیست ولی موی سرم هست هنوز

تن من آب شدامااثرم هست هنوز!

*

جای سیلی زروی گونه من پاک نشد

ردشلاق به روی کمرم هست هنوز!

*

میتوانم بخداباتوبیایم بابا

جان زهراکمی ازبال وپرم هست هنوز!

*

گفتم اى دخترشامی برووطعنه نزن

سایه رحمت بابابه سرم هست هنوز!

*

من که ازحرمله وزجرنخواهم ترسید

دخترفاطمه هستم جگرم هست هنوز!

*

گفت که میزنمت اسم پدرراببری

گفتم ای زجربزن چون سپرم هست هنوز!

*

همه دم نازکشیدوبه دلم تسکین داد

جای شکراست که عمه به برم هست هنوز!

*

بازمین خوردن من دیده خودمی بندد

شره درچهره ساقی حرم هست هنوز!

*

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟

همه خاطره هادرنظرم هست هنوز!

*

غصه معجرمن رانخوری باباجان

پاره شدمعجرم امابه سرم هست هنوز!

@@@@@

نوحه

ای اسیران عمه رایاری کنید

جای او برمن عزاداری کنید

گریه دور پیکر پاکم کنید

در همین ویران سرا خاکم کنید

می روم تا دور اصغر پرزنم

بوسه بر پیشانی اکبر زنم

بسته امشب می شود پرونده ام

عمه جان! عفوم نما شرمنده ام

تا دهم شرح سفر را مو به مو

تا زنم گل بوسه بر دست عمو

تا محمد خنده بر رویم زند

فاطمه شانه به گیسویم زند

می شود قبر من ویران نشین

شستشو با اشک زین العابدین

ای اسیران عمه را یاری کنید

جان او بر من عزاداری کنید

@@@@"@

رقیه سرالاسرار وجود است ...

رقیه زینت غیب و شهود است .

رقیه مرکز پرگار هستی 

رقیه معنی یکتا پرستی ...

رقیه کعبه مستور جان است

رقیه جان ده است و جان ستان است ... 

رقیه ... معنی دردانه بودن ... 

به شعر گریه از بابا سرودن ... 

رقیه اشک و آه و سوز و سیلی 

خرابه ... گوش سنگین ... روی نیلی ... 

رقیه نور بخش آفرینش ...

رقیه نور چشم اهل بینش ... 

رقیه ... الرقیه ... ماالرقیه ...

و ما ادری سوی الله ما الرقیه ... 

که او تنزیل زهرای بتول است ...

ملاک اصلی رد و قبول است ...

تمام ممکنات او را گدایی 

کنند از روی عجز و بی نوایی ...

چراغ افروز ملک نشأتین است 

که او آرامش جان حسین است .

من و خاک کف پای رقیه ... 

دل و مهر دل آسای رقیه .‌.. 

الاها گر مرا عمریست باقی 

نما صرف تمنای رقیه ...

دلم دیوانه دیوانه اوست

دمادم عاکف میخانه اوست ... 

 که او مکنون و مستور از خیال است ...

تصور کردن ذاتش محال است ... که او مستغرق ذات خداییست

کمال جمله آیات الاهیست ...

من مسکین گدای روسیاهش

که محتاجم به اکسیر نگاهش ... 

واگر عبدالرضا را در نیابد 

هزار افسوس بر حال تباهش ...

سگ دلخسته ام بی بی رقیه ...

به تو دل بسته ام بی بی رقیه 

 الهی با تن زخمی بمیرم ... 

ز تو شرمنده ام بی بی رقیه ... 

الهی از غمت گریان بمیرم   

الهی با تن عریان بمیرم 

الهی مثل بابای غریبت ...

رقیه ٬ با لب عطشان بمیرم ... 

صنم بی بی ٬ خدای اشکهایم 

خدای لطم ها و گریه هایم 

( غم عشقت بیابان پرورم کرد )

بگو پس کی به پا بوس تو آیم

@@@@@

رقیه

ازخیمه هاکه رفتی و دیدی مرا به خواب

داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای

گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد

می گفت عمّه ام به رخم بوسه داده ای

من با هوای دیدن تو زنده مانده ام

جویای گنج بودم و ویرانه نشین شدم

ممکن نشد که بوسه دهم بر رخت به نی

با چشم خود ز خرمن تو خوشه چین شدم

تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه

دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم

تا یک نگه ز گوشه ی چشمی به من کنی

من چشم از سر تو دمی بر نداشتم

با آنکه آن نگاه ، مرا جان تازه داد

اما دوپلک خود ز چه بر هم گزاشتی

یکباره از چه رو ، دو ستاره افول کرد

گویا توان دیدن عمّه نداشتی

من کنار عمّه سِتادم به روی پای

مجروح پا و اِذن نشستن نداشتم

دستی سیاه بی ادبی کرد با سرت

منهم کبود دست روی سر گذاشتم

با آنکه دستبرد خزان دیده ای و لیک

باغ ولایت است که سر سبز و خرّم است

رخسار توست باغ همیشه بهار من

افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است

ای گل اگر چه آب ندیدی ولی بُوَد

از غنچه های صبح لبت نو شکفته تر

از جورها که با من و عمـّه شد مپرس

این راز سر به مُهر ، چه بهتر نهفته تر

هر کس غمم شنید ، غم خود زیاد برد

بر زاری ام ز دیده و دل ، زار گریه کرد

هر گاه کودک تو ، به دیوار سر گذاشت

بر حال او دل در و دیوار گریه کرد

ای مه که شمع محفل تاریک من شدی

امشب حسد به کلبه ی من ماه می برد

گر میزبان نیامده امشب به پیشواز

از من مَرَنج ، عمّه مرا راه می برد

گر اشک من به چهره ی مهتابی ام نبود

ای ماه ، این سپهر ، اثَر از شَفَق نداشت

معذور دار، اگر شده آشفته موی من

دستم بر شانه به گیسو رَمَق نداشت

ویرانه،غصّه،زخم زبان،داغ، بی کسی

این کوه را بگو، تن چون کاه چون کِشَد؟

پای تو کو؟که بر سَرِ چشمان خود نَهم

دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد

سیلی نخوره نیست کسی بین ما ولی

کو آن زبان ؟ که با تو بگویم چگونه ام

دست عَدو بزرگ تر از چهره ی من است

یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام

یکبار سر به گوشه ی ویران بزن ، ببین

من خاک پای تو به جبین می کشم بیا

کن زنده یاد مادر خود را ببین چسان

خود را از درد روی زمین می کشم بیا

گر در بَرَت به پای نخیزم ز من مپرس

اما ببخش، نیست توانی به پای من

نه شمع در خرابه ، نه تو گفتگو کنی

مشکل شده شناختن تو برای من

ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من

دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم

سیلی ، گرفته قوّت بینایی ام

من تا شناسمت به رخت دست می کشم

ای گل ، زعطر ناب تو آگه شدم ، تویی

ویرانه ، روز گشته اگر چه دل شب است

انگشت ها که با لب تو بوده آشنا

باور نمی کنند که این لب همان لب است

علی انسانی


✒️شاعر :علی صمدی-قم

بند اول:
خرابه شد منزل به لب رسید جونم
من از غم غربت میخونم میخونم
من الذی بابا  ایتمنی بابا
نشست کوه غمها رو شونم رو شونم

کجایی بابای تا
ببینی که من هرجا

تا اسمت رو بردم کتک خوردم بابا
نگیر خرده از من اگر مردم بابا

کجایی بابا که دارم
 جون میدم و بیقرارم
پاشو بیا زود کنارم

سیدتی یا رقیه 3

بند دوم:
پاهام شده زخمی آبله هم داره
چشای خیسم خون میباره میباره
سرم گرفته درد وقتی که اون نامرد
کشیده از گوشهام گوشواره گوشواره

بابا این رخ نیلی
ببین هست جای سیلی

اگر سوخته گیسوم فدای سر تو
همه درد پهلوم فدای سر تو

عمه جون بابا کجا رفت
بدون من پس چرا رفت
گمونم پیش خدا رفت

سیدتی یا رقیه 3

بند سوم:
میگم بابا بابا تو هر نفس هر دم
با سینه و قلب پر دردم پر دردم
خیلی امیدوارم یه بار دیگه بازم
دور سرت بابا من بگردم من بگردم

سر تو روبرومه
نفس بی تو حرومه

تا دیدم سرت رو ز بس هق هق کردم
یه بوسه به چشمات زدم و دق کردم

چطوری اینو بگم من
پیر شدم تو سن کم من
بابا برات جون میدم من

سیدتی یا رقیه 3

‍ سبک زمینه حضرت رقیه (سلام الله علیها)...

بِنْگر شِکَستم ای بابا
از پا نِشَستم ای بابا

بی تاب و پریشانم
چون مرغ غزلخوانم
از هجر تو دلدارم

من غم مخورم هرگز
گر شد رُخِ من قرمز
بر نیزه تویی یارم

سرت بر نیزه ها
چراغِ  راهِ  ما
تنت بر روی خاک گرم دشت کربلا
چه ها آمد سر تو ای عزیز مصطفی
فدای تو سر و جانم پدر جانم بیا

به  روی  دامانم  بِنِشین
تو  حالِ  زارِ  عمه  ببین
سر تو شد سامان همه
غم تو کرده مارا غَمین

خوش آمدی ای همسفرم
شیب الخضیبم ای پدرم
تو هم کلیسا هم به تنور
من هم به ویران شد گذرم

یا ابتا یاحسین(۴)

قاریِ  قرآن  ای بابا
ای بر تنم جان ای بابا

ای روح و روان من
ای  ماهِ  جهان  من
خورشیدِ سر نیزه

لرزیده  مرا  اَندام
در کوفه و هم در شام
از چشمِ بَد و هرزه

مرا زَد دشمنت
به باغ و گلشنت
پُر از زخم و کبودی شد تَنِ من چون تَنَت
مرا تَسکین بِده یک دم با قرآن خواندنت
بگو   بابا   فدای   آن   رقیّه   گُفتَنَت

چه  کرده  دشمن  با سر  تو
چه پاره پاره ست حنجر تو
غریب   مادر   ای   پدرم
فدای   تو   این   دختر   تو

مبهوت من غساله شده
از بس تنم پُر لاله شده
من باتو می آیم به سفر
عمه  مرا  در  ناله  شده

یا ابتا یاحسین(۴)


واحد سنگین بسیار زیبای حضرت رقیه (س)

خوش اومدی بابای خوب و مهربون
تو رو خدا دیگه نرو پیشم بمون
ببین که دلتنگی ازم برده توون

*سخته نباشی - ازم جداشی

*ببین شبیه ابر بارون می بارم
سر تو رو به روی پاهام میزارم
الهی زود صبح بشه تا که من برم
به دخترای شام بگم بابا دارم

*خیلی سختی کشیدم
زخم زبون شنیدم
هر شب تو این خرابه
خوا تو رو میدیدم

ج)بابا بابا حسین بابا بابای خوبم

ببخش اگه یه ذره نامرتبم
تکرارمیشه حرفای من روی لبم
دلیلشو میدونه عمه زینبم

*کشیدم محنت-گرفتم لکنت

*بزار برا تو هم بگم از دل خون
از یه شب تلخ و نفسگیرباباجون
جاموندم ازقافله و خوردم کتک
یه جوری که حالا شده قدم کمون

*موهام زده سپیده-براسه ساله بده
پیری زودرس بابا-به سراغم اومده

ج)بابا بابا حسین بابا بابای خوبم

چرا فقط بابا بهم زل میزنی
تونمیخوای یکم باهام حرف بزنی
بگی  رقیه کوچولو عشق منی

*دنیای بابا-زهرای بابا

*دلم میخوادصدام کنی ای دلبرم
خودت ببندی رو موهام گل سرم
چادر نمازمو سرم کنی بابا
بگی چقد شدی شبیه مادرم

*چه روزای خوبی بود-تموم شدن خیلی زود
هیچ جا برام بابایی-مثل مدینه نبود

ج)بابا بابا حسین بابا بابای خوبم

شاعر :امیرحسین حجتی
التماس دعا