راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد
سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد

زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم
از جفا سوخته مادر همه ى بالو پرم

در جگر آتشی از آتش صحرا مانده
جای زنجیر اسارت به برم جامانده

بوی سیبست که از خون لبم می آید
بوی دودست که از سوز تبم می آید

راوی خیمه ی افروخته و نیزارم
خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم

من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم
بر غم طفل سه سالست چنین میبارم

دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت
پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت

آه ، هم بازی من با لگد از پا افتاد
با تنی سوخته از دوری بابا افتاد

من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم
من که از دود گرفته نفسم میدانم

که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی
غم گهواره ی خالی و غم لالایی

زهر میسوزد و خون جگرم میریزد
خاک صحراست که از موی سرم میریزد

دستو پا میزنمو گاه زمین میافتم
یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم

آتش این جگر از فاجعه ی آن صحراست
از همان روز نفیر لب من یا زهراست

باقر علممو در سایه ی إنا لله
مادرم آمده با ناله و با واویلا

تا ابد هست به لب ، ناله ی هل من ناصر
شیعه حاصل شده از ، مکتب قال الباقر

روضه _شهادت امام محمد باقر علیه السلام

‍ (میگن انگشتریِ امام باقر علیه السلام همان انگشتری اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده،گفتند:آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام رو درک کردید؟فرمودند:بله،من کربلا چهارسالم بود.همه صحنه ها رو شاهد بودم.بعدشم در تمام طول اسارت با عمم زینب همراه بودم.آقای کتک خورده ی کربلا...آقای خرابه نشین...آقای طناب اسارت بر گردن شما بسته شده...در نقلی هست آقا امام سجادعلیه السلام میفرماید:تو یه جایی بچه ها رو با طناب بستند،یه سر طناب رو به من بستند،یه سر طناب رو به عمه ام زینب،ما آرام میرفتیم بچه ها زمین نخورند، میومدند با تازیانه میزدند،میگفتند: سریع برید،سریع میرفتیم بچه ها زمین میخوردند.زمین خورده ی راه کوفه و شام! امام باقر فدات بشم یه ذره از اون زحمتایی که برای دین کشیدید به ماهم توفیق بدید ما هم یه کاری بکنیم.
 

غرض از حج اینه که ما بریم،بیایم کمکت کنیم دیگه! خب فکر کردیم ما الان رفتیم حج آخرش میخواستیم همینو بگیم...آقا امام باقر علیه السلام خیلی غربت کشیدند،این غربت در مزار شریفشونم پیداست.این شب هایی که شب شهادت امام باقره همه ی حاجیا از مدینه رفتند دیگه کسی نیست بیاد زیارتگاه بقیع.من از بین همه ی روضه ها یه سوال میخوام بکنم از امام باقر علیه السلام.آقا حال شما خرابه ی شام چگونه بود سه ساله ی ابی عبدالله الحسین علیه السلام بهانه ی پدر گرفته بود؟
#حجت_الاسلام_پناهیان

واحد_ حاج میثم مطیعی‌

‍ با غم و غربت شبای آه اومده۲
بوی محرم میگن از راه اومده
صدای یوسف از دل چاه اومده
دادازغریبی۲
(شکسته قلب عالم وآدم
نشسته تو دلای ما ماتم)۲
کشتن امام مارو باز با سم
با سم کینه...
آه ای مدینه...
(تو این داغ، اگه بمیریمم کمه
این شبها، شروع ماه ماتمه
آی عشاق! محرمه محرمه)۲
‏ای آقا، شهید شام وکربلا...
 

(دلا میسوزه برا غربت شما۲
برای قبر زار و خلوت شما
چرا نمردیم تو شهادت شما
ای وای بر ما
صد وای بر ما)۲
(با زهر کینه گشته ای مسموم
ز غربتت زهرا شده مغموم
مولای کربلائی مظلوم
مظلوم و تنها...
مانند زهرا...)۲
(‏این شبها، بقیع تو اوج غربته
قبر تو، مث همیشه خلوته
با اینکه، امشب شب شهادته)۲
‏یامولا، شهید شام وکربلا...
 

دلا گرفته برای کرب وبلا
رو لبمونه نوای کرب وبلا
ما هم بشیم کاش فدای کرب و بلا
فدای اکبر...
فدای اصغر...
(همونجایی که لاله شد پرپر۲
شد پاره پاره مشک آب آور)۲
از روی تل صدای وای مادر
حسین غریبه۲
شد زنده، دوباره روضه ی فدک۲
شما و رقیه رو زدن کتک
یامولا یا لیتنا کنا معک...
شاعر: جواد شیخ الاسلامی 


یاامام باقر علیه السلام
 بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی
آن شب که در مقابل من عمه را زدند
فریاد الفرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی
آن شب که درخرابه سر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی
با کعب نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی
 یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست
این را به گوش خویش شنیدم به کودکی
در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی
#قاسم_نعمتی

امام باقر علیه السلام

 بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا ته گودال قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی
آن شب که در مقابل من عمه را زدند
فریاد الفرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضرب دست شمر چشیدم به کودکی
آن شب که درخرابه سر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه خمیدم به کودکی
با کعب نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی
 یک سرخ مو زقافله ما کنیز خواست
این را به گوش خویش شنیدم به کودکی
در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی
#قاسم_نعمتی

 سلام ؛
شاعر : استاد سازگار

کسی که بود شکافندۀ تمام علوم

هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم

سر تو باد سلامت ایا رسول الله

وصِّی پنجم تو کشته شد ولی مظلوم

گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند

گهی به خانه اش از کینه خصم برد هجوم

بسان مادر و آباء رنج دیدۀ خویش

همیشه بود زحقّ و حقوق خود محروم

به غربت علی و خاندان اوسوگند

امام ما زجهان رفت با دلی مغموم

هماره قصّۀ مظلومی اش بخاک بقیع

بود زغربت قبرش برای ما معلوم

زدردهای نهانی که بود در دل او

کسی نداشت خبر غیر خالق قیّوم

حیات او همه با درد و رنج و غصّه گذشت

که بود ظلم به اولاد مصطفی مرسوم

نه طاقت است زبان را به وصف غم هایش

نه قدرت است قلم را مه تا کند مرقوم

بگو به امّت اسلام، این سخن (میثم)

به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم

#شعر_استاد_سازگار
سبک
#حاج_امیر_عباسی


التماس دعا دارم
[۹/۷،‏ ۰:۵۷] s paktalab: سلام ؛
نوحه/واحد – شهادت امام باقر علیه السلام

گشته مسموم از جفا امام ِ باقر/نور چشم ِ مصطفی امام ِ باقر

ای عالم ِ ای مُدبّر/ای نور حیّ قادر/مظلوم امام ِ باقر

در عزایت یا مولا گریه شد کار همه/آتش دلها شده ناله های فاطمه

یا مظلوم یا مظلوم ای پسر فاطمه...

جان احمد،حجت معبود سرمد/زهر کینه بر دل و جانت شرر زد

مظهر حق الیقینی/پور زین العابدینی/جان نثار راه دینی

جان ِ ما سینه زنها،فدای ماتم تو/گیرم وضوی غم از،چشمه ی زمزم تو

یا مظلوم یا مظلوم ای پسر فاطمه...

دیدگانت از غم و از غصه تر بود/شاهدی بر اشک چشمان پدر بود

زاده ی مرد بُکایی/همدم اشک عزایی/یادگار کربلایی

گریه ی بابای تو،زنده مینمود آقا/خاطرات گودال و،سر ِ از تن جدا را

یا مظلوم یا مظلوم ای پسر فاطمه...

#نوحه_واحد
#شهادت_امام_باقر
#حاج_امیر_عباسی

التماس دعا دارم