حضرت_زهرا_س


#فاطمیه


هیزم رسید و آتشی از در بلند شد

ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد


مامور شد به صبر علی ، از سکوت او

سو استفاده کرد ستمگر بلند شد


با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و

پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد


در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست

طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد


طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد

طوری زدند ناله‌ی حیدر بلند شد


با این همه همینکه علی بین کوچه رفت

دیوار را گرفت از آن در بلند شد


دستش رسید دامن مولا ولی شکست

از بس غلافِ تیغ مکرر بلند شد


زینب شنید گریه‌ی در آهِ میخ را

زینب گریست دادِ برادر بلند شد


کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است

وقتی دوباره گریه‌ی دختر بلند شد



حسن لطفی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.