حضرت قاسم بن الحسن(ع)

ای بادۀ وصال تو اَحلی مِنَ العسَل

بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل

خوشحال باش ،اَزرَقِ شامی،شکست خورد

دیگر نمانده بِین شجاعان کوفه یَل

حیرت گرفته،چشمِ دلیران کوفه را

هَل مِن مبارزَم شده همچون یلِ جمَل

صفین پیشِ چشم من آمد دقایقی

تا نهروان زدم به همه کوفیان بَدل

لشگر که امتدادِ اَنابن الحسن شنید

جا خورد از صَلابتِ این جنگ و این جدَل

بس افتخار در رهِ تو آفریده ام

دیدند اهلبیتِ تو را شاد از این عمل

با هم سپاه کوفه همه هم قسم شدند

تا هُرمِ بُغضِ خود بنشانند لااَقل

یک کوچه باز شد،پس از آن در محاصره

این سینه ام شکست و به زهرا شده مثَل

شد شَرحه شَرحه،پیکر رعنای قاسمت

لبریز شد ز کُنج لبم شهدِ این عسل

یکدَم اگر که دیر بیایی، سرم روَد

خواهم بخوانم از غمِ تو آخرین غزل

چشمِ حسن به سوی حسین است،تا روَد

رأسِ تو روی نیزه و زینب به روی تَل

پیر و جوان ز نیَتِ من فیض میبرند

باقیست این مبارزه در خاطرِ مِلل

 

محمود ژولیده

عاشورا

آسمان بودی و آخر به زمین افتادی
به بر دیده ی دلبر به زمین افتادی
آن قدر خون ز تنت رفت ز تیر و نیزه
بی رمق گشتی و دیگر به زمین افتادی
هر چه خون بود ز جسم تو برون آمد و باز
بین خون ها چه شناور به زمین افتادی
تکیه بر نیزه ی خونین غریبی کردی
ایستادی ولی آخر به زمین افتادی
ایستادی که مگر خیمه نگردد غارت
ای همه غیرت حیدر به زمین افتادی
یک بیابان همه پر بود پر از بی کسی ات
دور از یار و برادر به زمین افتادی
همه ی دشت پر از جام شقایق ها بود
بین هفتاد و دو ساغر به زمین افتادی
آمد از خیمه گه و قتلگه ات را می دید
پیش چشم تر خواهر به زمین افتادی
امت دین نبی این همه بودند و تو باز
ای همه عشق پیمبر به زمین افتادی
پیش چشمان پر از اشک عزای زهرا
ای گل فاطمه با سر به زمین افتادی
نگران نیست کسی باز سرت ضربه خورد
چون روی دامن مادر به زمین افتادی
به بر دیده ی زینب ز سر نیزه حسین
سنگ می خورد و مکرر به زمین می خوردی

.......


در راه خدا تو برترین فریادی
از بهر بقای دین حق جان دادی
گویا همه آسمان زمین خورد حسین
آن دفعه ی آخر که زمین افتادی

محمد مبشری

شهادت حضرت ابالفضل

گر نخیزی تو زجا ، کار ِحسین سخت تر است
نگران حرمم ، آبرویم در خطر است
     
قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:
بی علمدار شده ، دستِ حسین بر کمر است
     
داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
     
دست از جنگ کشیدند و به من میخندند
تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است
     
نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است
     
پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن
که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است
     
علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس ، بگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است
     
به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند
قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است
     
اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد
 گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است
     
تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم
دستت افتاده ز تن ، فرق تو شق القمر است
     
وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است


 #سعید_خرازی

شب دهم محرم امام زمان عجل الله

بد جور دلشکسته ای و گریه می‌کنی
از اشک چهره شسته ای و گریه می‌کنی

بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم
بر خاکها نشسته ای و گریه می‌کنی

امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن
امشب عجیب خسته‌ای و گریه می‌کنی

خونِ جگر برای شما قوت شب شده
با ناله عهد بسته‌ای و گریه می‌کنی


هیات تمام شد همه رفتند و تو هنوز
یک گوشه نشسته‌ای و گریه می‌کنی

آبی بزن به صورتِ مادر،زِ دست رفت
چون مادرت شکسته‌ای و گریه می‌کنی


#حسن_لطفی

وداع_امام_حسین_حضرت_زینب

میروی پشت سرت این دل من جا مانده
قدری آهسته که فرمایش زهرا مانده

بسکه سرگرم تماشای تو بودم دیدی؟
همه ی دشت به من گرم تماشا مانده

 خوب شد نیست اباالفضل ببیند اینجا
 خواهرش در وسط معرکه تنها مانده

بوسه بر زیر گلویت عوض مادر بود
 نوبت بوسه ی من بر روی رگها مانده

#محمد_حسن_بیات_لو