شب_جمعه

#امام_حسین_ع 

#حضرت_زینب_س 

#


به نیزه های روی تنت میشود نظر نکنم؟

ز دیده بوسی رگهات میشود  حذر نکنم؟


نمانده پیرهنت دشمنت به غارت برد

چگونه بعد تو  احساسی  از خطر نکنم؟


ببوسمت که دلم لااقل خنک بشود

مرا مجاب کنى لب به آب تر نکنم؟


ببخش خواهر خود را زبان نفرینم 

گرفته کاش نگیرد کمی اثر نکنم؟


به روی نیزه ای و پا به پات می آیم

 روا نبود که بی تو شوم سفر نکنم؟


ببین که خواب ندارد تنش پر از زخم است

رقیه گفته نیایی شبی  سحر نکنم؟


به جان خریده ام ای جان بناست آغوشم 

پناه دخترکانت شود سپر نکنم؟


قدم خمیده ولی ذوالفقار خواهم شد

بگیر دست مرا  کوفه را خبر نکنم؟



عفت نظری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.