واحد - حضرت خدیجه سلام الله علیها


مَهِ صبر و ایمان و تقویٰ تویی

بهشت عفافی و والا تویی

فداییّ دین و دل آرا تویی

فروغ دو چشمان مولا تویی

تو نور دلی،به اهل یقین

مدد حضرتِ،امّ المؤمنین

امّ المؤمنین یا خدیجه مدد...


تو با ثروتت یار قرآن شدی

در آن ابتدا هم مسلمان شدی

به راهِ پیمبر وَ شوقِ خدا

سراپا تولّیٰ و ایمان شدی

وَ دین بر همه،شده منجلی

به سیمِ تو و،به تیغِ علی

امّ المؤمنین یا خدیجه مدد...


الا ای کریمه بیا از کرم

دعا کن برا سائلِ رو سیات

با نابودیِ آلِ نَحسِ سعود

بشیم زائرِ تربتِ باصفات

دعا کن منم،بشم رو سپید

مثه عابس و،بُرِیْر و سعید

امّ المؤمنین یا خدیجه مدد..


حضرت خدیجه

#زمزمه 


#وفات_حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها 

( به سبک بیا نگار آشنا ) 


بند ۱


مرو که پر شکسته ام ، به خاک غم نشسته ام 

ترحمی ، ترحمی ، به زخم بالِ بسته ام 


بهتر از همه مرو 

بینِ زمزمه مرو 

مام فاطمه مرو 


( مام فاطمه مرو ۳ ) ۲



بند ۲


مرو مرو قرار من ، ای لحظه  لحظه یار من 

ز باغ زندگی من ، مرو مرو بهار من 


ای بهار بیکران 

ندحه ی خزان مخوان 

یار و یاورم بمان 


( مام فاطمه مرو ۳ ) ۲



بند ۳ 


به اشک و آه فاطمه ، نظر نما به زمزمه 

مرو مرو که بعد تو ، شود غریب تر از همه


او رود مدینه وای 

داغ ضرب کینه وای

سوز زخم سینه وای 


( مام فاطمه مرو ۳ ) ۲


بند ۴ 


مرو تو یار باوفا ، ز همسرت مشو جدا 

پس از تو دخترت شود ، قتیل ضربه ی جفا 


عمر تو پر از غمه

داغ و غصه ی همه 

فاطمه یا فاطمه 


( فاطمه یا فاطمه ۳ ) ۲


#محمد_مبشری 

مناجات_باخدا


خدایا من گنهکارم، خودت گفتی که می بخشی

خودت گفتی که غفارم، خودت گفتی که می بخشی


خدا، بازار خوبانت از آن سمت است من اینجا

بساط معصیت دارم، خودت گفتی که می بخشی


مرا از مسجدت زاهد، مرا از میکده ساقی

برون کردند آواره ام، خودت گفتی که می بخشی


در این عالم که دزد دین لباس دوست پوشیده

کسی را جز خودت دارم؟! خودت گفتی که می بخشی


گنه کردم، غلط کردم! خطا کردم، نفهمیدم!

نده این قدر آزارم، خودت گفتی که می بخشی


دو راهی بهشت و دوزخ سمت صراط و قبر

به دست توست افسارم، خودت گفتی که می بخشی


خدا در ترکشم یک تیر ماند، آن هم حسین توست

حسین را دوست می دارم، خودت گفتی که می بخشی


دعای فاطمه روز جزا با دست عباس است

به دستان علمدارم، خودت گفتی که می بخشی


مناجات_باخدا

#

روزگاری پر از صفا بودیم

مرد میدان  هر بلا بودیم

دورمان هرچه بود خوبی بود

از دروغ و ریا جدا بودیم

بال پروازمان که وا می شد

از کران تا کران رها بودیم

دلمان صاف بود و بی کینه

مؤمن و پاک و با خدا بودیم


دلمان دل نبود دریا بود

بنده ی خوب و سر به را بودیم

بندگیمان به شرط مزد نبود

به قضا و قدر رضا بودیم

در پی کبر نه- ریا هم - نه

ولی دنبال کبریا بودیم

نیمه شب جانمازمان پهن و…

همه مشغول ربنا بودیم


اهل العفو گفتن و توبه

اهل پرهیز از خطا بودیم

دستمان میل مهربانی داشت

بهر هر کار خیر پا بودیم

آن قدر بین مان محبت بود

جای "من ها" همیشه "ما "بودیم

صبح هرجمعه عهد میخواندیم

با مفاتیح  آشنا بودیم


کربلا هم اگر نمی رفتیم

زائر  مشهد الرضا  بودیم

جایمان  ازدحام هییت بود

عاشق این برو بیا بودیم

هر شب جمعه بین سجاده

همه گریان روضه ها بودیم

هرچه بودیم هرچه که هستیم

ما بدون  “حسین”  نابودیم


#مناجات_باخدا

 

❇️ یا الهی العفو...


آمد بهار رحمت و کاری نکردم

بهر گناهم گریه و زاری نکردم


ماه خدا و توبه و غفران رسیده

بهر قیامت فکر یک باری نکردم


ای میزبان در ماه رحمت یا الهی

من جز بدی و تیرگی کاری نکردم


اقرار دارم این که در اعمال زشتم

نفس خودم را من نگهداری نکردم


صدها هزاران بار بخشیدی تو ما را

هرگز ولی من آبروداری نکردم


تو دم به دم غفار و ستار العیوبی

من جز خطا و فعل بد جاری نکردم


تو خرج من کردی تمام نعمتت را

من خرج تو حتی به دیناری نکردم


پوشانده ای جرم مرا اما به جایش

از عیب مردم هیچ ستاری نکردم


می گویم و می سوزم و می سازم امشب

آمد بهار رحمت و کاری نکردم