#شب_جمعه

#امام_حسین_ع 

 


سر جدا بود ولی پیکرش افتاد زمین

روی تل لطمه زنان خواهرش افتاد زمین


آمد و دید که دارد ز قفا می بُرَّد

او زِ پرپر زدن یاورش افتاد زمین


تا علمدار زمین خورد عدویش میگفت

بی پناه است همه لشکرش افتاد زمین


دامن طفل حسین ابن علی سوخته و

در بیابان بلا دخترش افتاد زمین


بسته بر نیزه شده یک سر کوچک ای وای

سر اصغر جلوی مادرش افتاد زمین


زیر لب عمه ی سادات دمادم  گوید

وای از آن دم که علی اکبرش افتاد زمین


کَند با خنجر خود قبر برای پسرش

از غم و داغ علی اصغرش افتاد زمین


ای خدا نیست ببیند که میان بازار 

دخترش با رخ بی معجرش افتاد زمین


از غم دوری او دختر خونین بدنش

ناله سر داد و کنار سرش افتاد زمین



عبدِ کریم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.