#حضرت_زهرا_س
#فاطمیه
#شام_غریبان #غسل
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ییغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سئوالی همسرش را
علی اکبر لطیفیان
#حضرت_زهرا_س
#شام_غریبان #تشییع
#فاطمیه
#دوبیتی
گل من چون تو را در گل بپوشم؟!!!
ز هجران تو خون دل بنوشم؟!!!
در ایام جوانی قسمتم شد...
که تابوت تو را گیرم به دوشم!...
____
دعایی زیر لب دارم شبانه ...
تو آمین گوی ای ماه یگانه !
الهی هیچ مظلومی نبیند ...
عزیزش را به زیر تازیانه !!!
______
بیا با هم نماز شب بخوانیم ...
دعای دل به تاب و تب بخوانیم ...
کتاب قصّهی غم های خود را ...
نهان از دیدهی زینب بخوانیم !!!...
_____
به خاک افتاده جسم اطهرش بود ...
به روی دامن فضّه سرش بود ...
میان آن همه رنج و غم و درد ...
به فکر غصّههای شوهرش بود !
_____
غمت برده ز دل تاب و توانم
تو رفتی من چرا بـاید بمانم !
گلویم آنچنان از گریه بسته ...
که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!!
__
چرا بال و پر ما را شکستی ؟
نهال بی بر ما را شکستی
الهی بشکند قنفذ دو دستت
که دست مادر ما را شکستی ...!!!
___
نگاه نور عینت آتشم زد
تماشای حسینت آتشم زد
تنت را در کفن پیچیدم آن شب
سکوت زینبینت آتشم زد
__
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!!
به طفلی رخت ماتم در برم کرد!
الهی بشکند دست مغیره ...
که در این آستان بیمادرم کرد !!!
غلامرضاسازگار
#حضرت_زهرا_س
#فاطمیه
با هیزمِ آن طایفه ی چون نمرود
میسوخت حریم وحی در آتش و دود
آه ای أمَة الله مگر خانه ی تو
مصداق بیوتٍ أذِنَ الله نبود؟
_______
نشنید زمانه خطبه اش را مردم!
کارش به کجا کشید دنیا مردم!
او گفت ولی خلیفه تکذیبش کرد
صدیقه مگر نبود زهرا مردم؟!
_______
در ذهن زمانه روضه ای ناب گذاشت
صد داغ در این سینه ی بی تاب گذاشت
قبل از سفر شبانه اش چندین بار
بالای سر حسین خود آب گذاشت
_______
در میزد و با دست نه، با پا میزد
با نیت سیلی، آستین تا میزد
قبل از درِ خانه، مرد هیزم در دست
آتش به دل زینب کبری میزد
_______
زینب از کودکی بلا را دیده ست
در کوچه گریز کربلا را دیده ست
یکروز درِ خانه و روزی خیمه
او سوختن فاطمه ها را دیده ست
_______
در آتشِ خیمه، آتشِ در می دید
هم سوخت هم افتاد زمین، زجر کشید
کیفیت درد بازو و پهلو را
از فاطمه ی سه ساله باید پرسید
_______
افتاد دلش به یاد داغی جانکاه
با هر نفسش هماره میسوخت در آه
دلتنگ پدر بود، ولی در آتش
زهرای سه ساله زد صدا: وا اماه
_______
ای داد از آن خرابه ی غم، ای داد
هر لحظه به یاد مادرش می افتاد
بازوی کبود و چشم کم سویی داشت
زینب بدن سه ساله را غسل نداد
مسعود یوسف پور
#غزل
یک دست بر دیوار و دستی بر کمر داری
یک زخم کاری بر تنت از میخ در داری
در کوچه آن ظالم چه آورده سرت ای وای
حتی میان خانه هم چادر به سر داری
کمتر بگو عجل وفاتی مهربان من
تو خوب از تنهایی حیدر خبر داری
دیگر نمی گیرم بغل زانوی غم زهرا
از انتظار مرگ اگر تو دست برداری
خون گریه کن شاید کمی آرام تر گردی
بر سینه داغ محسن و داغ پدر داری
من مطمئنم کوه را از پا می اندازد
این درد پهلویی که تو شب تا سحر داری
در سجده هایت مرگ حیدر را تمنا کن
حالا که ای بانوی من عزم سفر داری
تا زنده ام برده است خواب از چشم گریانم
این زخم هایی که به روی بال و پر داری
می بینمت روز دهم در قتلگاهی که
تو وعده ای با زینب خونین جگر داری
#محمد_حسین_رحیمیان
#غزل
این صفای سینه هامان از صفای فاطمه است
هر چه داریم و نداریم از عطای فاطمه است
چادر خاکی او بر قلب ما هم نور داد
باز هم در جان ما حال و هوای فاطمه است
باز هم این سفره های هئیتی رونق گرفت
رونق این روضه ها از اعتنای فاطمه است
باز هم مهدی ما شال عزا انداخته
باز دلخون از غم و سوزِ عزای فاطمه است
بوی زهرا را گرفته باز شهر مصطفی
کوچه های شهر مست ربنای فاطمه است
آبرومان رفته اما بازهم ما را خرید
آنچه آورده است ما را هم، وفای فاطمه است
حاجت یک ساله می خواهیم این شب ها از او
دستِ رحمت، بازوی مشکل گشای فاطمه است
مریم و آسیه و حوا و آدم جای خود
خوب می دانیم ما، عالم گدای فاطمه است
من نمی دانم چه سری هست در خلقت ولی
خلق مجنون علی، او مبتلای فاطمه است
از همان اول خدا در شأن زهرا گفته بود
او برای حیدر و حیدر برای فاطمه است
کی فروشیم عزتِ خود از برای آب و نان
بشنوید، این مملکت تحت لوای فاطمه است
مادری کرده برای بی پلاکان شهید
قبر این گمنام ها پائین پای فاطمه است
گرچه پنهان ماند، قبر مادر آلاله ها
سینه ی سینه زنان تا هست، جای فاطمه است
علت این گریه های ماست، اشک فاطمه
گریه های ما همه از گریه های فاطمه است
گوش کن، از کوچه ها دارد صدایی می رسد
یا صدای مجتبی، یا نه... صدای فاطمه است
علت چشمان تارش بعد ها معلوم شد
جای دست گرگ روی پلک های فاطمه است
#وحید_محمدی