من سکینه دخت شاه کربلایم/همنشین محنت و رنج و بلایم
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...

همسفر با کاروان اشک و دردم/عمری از داغ شهیدان گریه کردم
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...

کِی رود از یاد من آن روز پر غم/قامت ما شد ز بار غصه ها خم
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...

آتش جان شعله های سوز و آه است/قاتل من روضه های قتلگاه است
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...

یاد آن روزی که شد آن نورِ دیده/کامِ عطشان بین مقتل سر بریده
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...

یاد آن روزی که از جان ناله ها زد/پیش عمّه بین گودال دست و پا زد
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...

بر لبم جز ذکر یا زهرا نیامد/ذولجناح آمد ولی بابا نیامد
وامصیبت وامصیبت وامصیبت...

امیرعباسی

امام_حسن_عسکرى_ع

 شیخ مفید و غیره روایت کرده اند که بنى عباس داخل شدند بر صالح بن وصیف در زمانى که حبس کرده بود حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام را و به او گفتند که تنگ گیر بر او و وسعت مده بر او. صالح گفت: چه کنم من با او همانا سپرده‌ام او را به دست دو نفرى که بدترین اشخاص مى باشند که من پیدا کرده‌ام ایشان را، یکى را نام على بن یارمش است و دیگرى اقتامش و اینک آن دو نفر اهل نماز و روزه گشته اند و رسیده اند در عبادت به مقامى عظیم، پس امر کرد آن دو نفر را آوردند پس ایشان را عتاب کرد و گفت: واى بر شما! چیست شاءن شما با این شخص؟ گفتند: چه گوییم در حق مردى که روزها را روزه مى گیرد و شبها را تا به صبح به عبادت مشغول است، تکلم نمى کند با کسى و مشغول نمى شود به غیر از عبادت و هر وقت نظر بر ما مى افکند بدن ما مى لرزد و چنان مى شویم که مالک نفس خود نیستیم و خوددارى نمى توانیم بکنیم. آل عباس چون این را شنیدند برگشتند از نزد صالح در کمال ذلت به بدترین حالى.(١)

️زمینه امام حسن عسکری علیه السلام

تورو بردن توی یه حصاری تنها
چقدر سخته این غم غربت آقا

باز شکستن با آل پیمبر عهدی
بمیرم بشکسته دل آقام مهدی

✨شاه عالمی، غرق ماتمی،چون اسیر توو زندونی
بارخود نبند، چشم طفل تو، گشته آقا بارونی
سایه سرم، از غم تو این، دل
 نداره سامونی

نوحه امام عسکری علیه السلام

امام دلها جانش فدا شد
مهدی زهرا صاحب عزا شد
گویم از جانم با دلی پر آه
یا ولیَ الله آجَرَکَ الله
آه و واویلا...

چشم دو عالَم گرید ازین غم
زهرا بنالد با قامت خم
سوزم از داغ شررت مادر
پاره پاره شد جگرت مادر
آه و واویلا...

چشمش میانِ آن حُجره تر بود
گویا به یادِ دیوار و در بود
یاد آن دم که دل غمین افتاد
مادرش زهرا بر زمین افتاد
آه و واویلا...

گرچه به قلب صد چاک رفته
جسم شریفت در خاک رفته
دل بسوزد با ناله و با آه
مانده یک پیکر بین قربانگاه
ای حسین جانم...

جز سوز و درد و مِحَن ندارد
عزیز زهرا کفن ندارد
جان آلُ الله آمده بر لب
وامصیب از ناله زینب
آه و واویلا...

حاج امیرعباسی

بُوَد به جان من نوای سامرا
مرغ دلم دارد هوای سامرا
با ولای او عجین سرشتِ قلبم
یا حسن حسن گلِ بهشتِ قلبم
بر لب نوایش،جانم فدایش
یا حسن یا حسن...

ضریح زیبایش عطر خدا دارد
شمیمِ قدسیِ کرببلا دارد
به دل شکسته ام شرار آهش
دارم آرزو شوم فدای راهش
روح خوش عهدی،بابای مهدی
یا حسن یا حسن...